خلاصه داستان سریال ترکی زن (کادین) قسمت ۳۲ + زیرنویس فارسی و دوبله

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ترکی زن (کادین) قسمت ۳۲ را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال زن قسمت ۳۲

 

ختیار دوست سارپ با کیک و ابمیوه از دوروک و نیسان پذیرایی میکند.

بهار داخل مغازه میرود.

بختیار دوباره از بیاد اوردن سارپ گریه اش میگیرد.

بعد نامه ای را به دست بهار میدهد و میگوید این رو سارپ همینجا نوشت و بعد هم اونو به من سپرد و به من قول داد که با تو له اینجا بیاد و خودت نامه رو بخونی ولی رفت و برنگشت.

بعد از مدتی شنیدم که مرده اما نامه رو برات نگه داشتم چون به دلم افتاده بود که میای .

بهار گوشه دنجی پیدا میکند و شروع به خواندن نامه میکند.

سارپ نوشته:

با مادرم توی همین روستا زندگی میکردم و وقتی ۱۰ ساله شدم مادرم منو تنها میذاشت و به شهر میرفت و اخر هفته ها بهم سر میزد.

تنها زندگی میکردم و تلاش میکردم کسی از غیبت مادرم چیزی نفهمه.

اما بالاخره یکی از همسایه ها متوجه شد و به پلیس خبر داد.

اونا هم منو به پرورشگاه سپردن و بعد از اون هم مادرم هرگز به ویدنم نیومد.

تا این که بزرگ شدم و با تو اشنا شدم و به این روستا برگشتم.

بختیار به من خبر داد که مادرم به خونه برگشته .

به خونه رفتم،مادرم هیچ توجهی به من نکرد و از من پول خواست.

به اون گفتم من نامزد دارم و به زودی ازدکاج میکنم و پولی توی دست و بالم نیست.

اون پوزخندی زد و گفت تو از خونواده چی میدونی تو اصلا مفهوم خونواده رو نفهمیدی و دختری که میخوای باهاش ازدواج کنی اگه مثل پدرت ترکش کنی مثل من بدکاره میشه.

من میخواستم هولیه افشار بشم ولی به جای اون تورو بزرگ کردم و از ارزو هام دست کشیدم.

و حالا تو حتی نمیتونی کمی به من پول بدی.

فکر میکردم وقتی پسرم بزرگ بشه مثل ملکه ها زندگی میکنم.

و همونجا خوابش برد…
من ادرس و شماره تلفنم رو روی میز گذاشتم و از خونه خارج شدم.

بعد تو اونو توی خونه من دیدی و فکر کردی دوست دختر منه…
امادرم همینه و هیچ وقت عوض نخواهد شد.

بعد از نوشتن این نامه به دیدن مادرت میرم و به اون میگم که تو چقدر فوق العاده ای …
میخوام شمارو اشتی بدم.

بعد از خواندن نامه بهار با بچه هایش به استانبول برمیگردد.

از ان طرف شیرین در دفتر خاطراتش مینویسد اگر پدرم حقیقت رو بدونه هرگز منو نمیبخشه و من اجازه نمیدم متوجه چیزی بشه.

ناگهان برق قطع میشود و شیرین از کشو میزش چراغ قوه ای پیدا میکند که از مغازه سارپ خریده بود و همانجا عکس خودش و بختیار بقال را نشان سارپ داده بود و گفته بود به روستای توپراکلی رفته و از انجا دیدن کرده.

سارپ از رفتار او ناراحت و متعجب میشود و دلیل دیدارش از توپراکلی را میپرسد.

شیرین با خنده میگوید تو تعریف کردی و منم کنجکاو شدم برم و اونجا رو ببینم.

بهار یاد حرف ییلدیز می افتد که از او خواسته بود پیام های سارپ را بخواند.

وقتی سراغ پیغام ها میرود از انچه که میبیند زبانش بند می اید و گوشی را به عکس سارپ که روی میز است میکوبد

 

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان این قست سریال زن لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال زن (کادین) قسمت ۳۳ مراجعه فرمایید .

 

برای حمایت از آستارا خبر لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *