خلاصه داستان سریال ترکی زن (کادین) قسمت ۳۸ + زیرنویس فارسی و دوبله

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ترکی زن (کادین) قسمت ۳۸ را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال زن قسمت ۳۸

 

بهار یاد خاطره ای از سارپ می افتد که سر حمام کردن نیسان بحث کرده بودند.

بهار به سارپ گفته بود میترسد نیسان موقع حمام کردن از دستش به زمین بیفتد ولی سارپ به او دلداری داده بود و گفته بود تو زن قوی و قدرتمندی هستی و هرکاری از دستت ساخته است.

تنها کاری که قدرت انجام اونو نداری دوست نداشتن و فراموش کردن منه و بهار را بوسیده بود.

بهار که همچنان به عکس سارپ خیره شده میگوید درست گفتی من قوی هستم و میتونم ببخشمت و حتی میتونم فراموشت کنم.

صبح زود بعد از رفتن خدیجه و شیرین از خانه انور به اتاق شیرین میرود و انجا را میگردد تا شاید دفتر خاطرات را پیدا کند ولی نمیتواند و به یاد دوروک و نیسان می افتد و احساس میکند دلش برای انها تنگ شده و گریه اش میگیرد.

برای همین تصمیم میگیرد به دیدنشان برود.

کمی میوه و شیرینی میخرد و به محله بهار میرود و جلوی مغازه عارف منتظر مینشیند و عارف برایش قهوه می اورد.

موسی خان به ژاله میگوید بخاطر مشغله کاری زیادش نمیتواند دنبال بوراک به مدرسه برود و از او خواهش میکند او زحمتش را بکشد.

ژاله قبول میکند و در مدرسه با بهار روبرو میشود و میپرسد که چرا در مداوای خود سهل انگاری میکند؟

او میگوید ممکن است جلوی چشم بچه هایش بیهوش شود و در ان صورت باید بستری شود.

بهار میگوید من میخوام مراقب بچه ها باشم و تصمیم هم ندارم بستری بشم.

ژاله از رفتار او تعجب میکند ولی هشدار میدهد که بیماری اش خطرناک است.

بهار وقتی با بچه ها جلوی اپارتمان میرسد انور را منتظر خودشان میبیند.

بچه ها اورا بغل میکنند اما بهار با قیافه ای درهم بچه هارا به همراه عارف به اپارتمان میفرستد و به انور میگوید کیف پول منو دزد زدو منو روی زمین کشید و زخمی شدم.
پول برگشتن به خونه رو نداشتم بخاطر همین به تو زنگ زدم ولی جواب ندادی.

انور حسابی شرمنده میشود و بهار ادامه میدهد دروک گم شد و با مادرم انقدر دنبالش گشتیم که بالاخره به کمک مادر پیداش کردیم.

انور اظهار بی اطلاعی میکند و بهار میگوید به من گفتی بخاطر شیرین از ما فاصله بگیر.
حق داشتی میخواستی از خانوادت مراقبت کنی.
من که خانواده تو نیستم و حالا من از تو خواهش میکنم که از ما فاصله بگیری.

و به اپارتمانش میرود.

عارف انجا منتظر است.

دوروک به او میگوید دختری به اسم برشان به خونه اومده و تو رو هم میشناخت.

عارف از شنیدن این جریان نگران میشود و به بهار میگوید اونو به خونه راه نده دختر خوبی نیست و به تو هم حسادت میکنه.

بهار میگوید که نگران نباشد و دیگر با برشان کاری ندارد.

عارف به برشان زنگ میزند و میگوید که دیگر با بهار کاری نداشته باشد.

بعد از رفتن عارف جیدا به بهار میگوید که انور را چند بار دیده که به این محله امده و بهار کمی مشکوک میشود.

از ان طرف انور با ناراحتی به خانه اش برمیگردد و از خدیجه میپرسد چرا ماجرای گم شدن دوروک رو به من نگفتی؟
خدیجه که نمیخواست شیرین چیزی در این مورد بداند تلاش میکند که توضیح دهد.

انور میگوید نوه های تو نوه های منم هستن.

و شیرین داد میزند چرا همش حرف بهار توی این خونه زده میشه؟

و به اتاقش میرود و به بهار زنگ میزند و ترانه ای برای او پخش میکند.

بهار با شنیدن ان گریه میکند.چون این ترانه ایست که او و سارپ عاشق ان بودند.

شیرین هم همان شب در کافه حضور داشته و دیده بود که سارپ برای بهار تولد گرفته و با این اهنگ رقصیده بودند.

 

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان این قست سریال زن لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال زن (کادین) قسمت ۳۹ مراجعه فرمایید .

 

برای حمایت از آستارا خبر لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *