خلاصه داستان سریال ترکی ستاره شمالی قسمت 62

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ستاره شمالی قسمت 62 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال ستاره شمالی قسمت 25

سریال ستاره شمالی قسمت 62

در خیابان بویراز دنبال قمر می دود و علت ناراحتی اش را جویا می شود.قمر بهانه های الکی می آورد و می گوید که بویراز مثل سابق او را دوست ندارد.بویراز ناراحت می شود و می گوید که در اصل ، این قمر است که بهانه گیری می کند و شاید کس دیگری در زندگی او است.قمر با ناراحتی می گوید که اینطور نیست و عصبی شده است.بویراز متوجه می شود که او چیزی را مخفی می کند.قمر مجبور می شود که موضوع قرار پنهانی ییلدیز و کوزی و ماجرای بیهوش کردن خانواده را به او بگوید.بویراز دلخور می شود و عقیده دارد که آنها باعث شده اند که عروسی آنها به تعویق بیفتد و به همدیگر نرسند.قمر عذرخواهی می کند و بویراز می گوید که باید زودتر کوزی و ییلدیز را پیدا کنند.
در خانه ییلاقی ییلدیز روی تخت خوابیده است.کوزی کنارش دراز کشیده و سعی می کند او را بیدار کند.ییلدیز عمدا اسم محمود را به زبان می اورد و کوزی عصبی می شود.ییلدیز خنده اش گرفته و می گوید که شوخی کرده است.کوزی به حالت قهر، از اتاق بیرون می رود و فکر می کند که ییلدیز هنوز هم ، تلافی گذشته ها را می کند و می گوید که دلیل ندارد دوباره آن چیزها را تجربه کنند.آنها آشتی می کنند و کوزی‌ می گوید که سعی می کند از این به بعد او را ناراحت نکند و خوشحالش کند. ییلدیز قبول می کند.
کوزی می خواهد او را ببوسد ولی یبلدیعز می گوید که او هنوز پیشنهاد نداده است.کوزی زانو می زند و از او تقاضا می کند که قرار امشب او را قبول کند.
یبلدیز قبول می کند که کوزی او را ببوسد.وقتی که آنها می خواهند همدیگر را ببوسند، در لحظه آخر، بویراز و قمر از پشت پنجره ظاهر می شوند و آنها را می بینند و بعد بلافاصله در زده و وارد می شوند.
کوزی و یبلدیز یکه می خورند و ییلدیز با عصبانیت می پرسد که آنجا چکار دارند؟ بویراز به او یاد آوری می کند که برادر بزرگتر است و ییلدیز دست او امانت است.
کوزی هم می گوید که برادر قمر است و هرچه زودتر از آنجا بروند. قمر می گوید که بدون آنها برنمی گردند.بویراز می گوید که در غیر اینصورت، به پدرش زنگ زده و اطلاع می دهد که آنها اینجا تنها هستند.
ییلدیز ، بویراز را تهدید می کند که تلافی کارش را خواهد کرد و به قمر هم تشر می زند که اینطوری می خواسته به او برای دیدن کوزی کمک کند.؟ قمر می گوید که او عروس خانواده است و نمی تواند به آنها خیانت کند.کوزی عصبانی است و به ییلدیز می گوید که با آنها برود در غیر اینصورت کار خطایی با بویراز انجام می دهد.
در خانه شرف، سرمیز غذا، دخترها می بینند که پنبه بی حوصله است.امینه می گوید که با او با هم به سالن زیبایی بروند و به خودشان برسند.فریده می گوید که آنها نمی توانند بروند، زیرا باید به نانوایی بروند.پنبه علاقه ای به رفتن به آنجا ندارد و دخترها خودشان بروند.دخترها از کار کردن در نانوایی گله می کنند و از شرف خواهش می کنند که آنها را نجات دهد.شرف به امینه می گوید که بهتر است بجای نانوایی، در خانه لحافدوزی یاد بگیرند.دخترها آن را قبول نمی کنند.در این موقع در می زنند و گوکچه در را باز می کند و می بیند که شعله با دو مامور پلیس آنجا امده است.آنها ناراحت می شوند و شرف فکر می کند که او برای گرفتن نوه هایش آمده است اما شعله می گوید که نوه هایش مدتی دیگر پیش او بمانند اما در عوض، دخترش پنبه را می برد.شرف موضوع را از مامور می پرسد و او می گوید که پنبه، شعله را دزدیده و او را تحت فشار گذاشته و برای همین از او شکایت شده است و آنها از دادستانی حکم دارند که پنبه را ببرند.پنبه با مامورین می رود.دخترها به شعله اعتراض می کنند و شعله می گوید که هرکس، چیزی را که حقش هست، تجربه می کند.شعله به امینه می گوید که حالا باید درک کند که گرفتن دختر هر کسی چطور است؟ امینه می گوید که آنها دخترهای او را نگرفته اند و اگر این روش را ادامه دهد، بیشتر شکست می خورد.گوکچه مادرش را صدا می زند و شعله به دخترهایش هشدار می دهد که دیگر به او ” مامان” نگویند.
شرف به وکیل زنگ می زند.فریده می گوید که اگر پدرش این چیزها را بفهمد، باز عصبانی می شود.
ناهیده سر میز غذا است.حنیفه کم کم از خواب بیدار می شود و یاشار را بیدار می کند که به اتاقش ببرد.
یاشار از ناهیده می پرسد که ییلدیز کجاست؟ ناهیده می گوید که او خوابیده است.ناهیده می خواهد صفر را بیدار کند که می بیند ییلدیز و قمر و بویراز آنجا می آیند و بویراز می گوید که او را دستگیر کرده است.ناهیده عصبانی شده و به قمر داد می زند که اینطور می خواسته بویراز را دور کند؟ قمر جواب می دهد که بویراز چشم او را باز کرده است و دیگر نمی گذارد از او سو استفاده کنند.ییلدیز از ناهیده می پرسد که پدر و مادرش موضوع را فهمیده اند.؟ ناهیده جواب منفی داده و می گوید که آنها برای خواب رفته اند.
امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ستاره شمالی  قسمت 62 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال ستاره شمالی قسمت 63 مراجعه فرمایید

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *