خلاصه داستان سریال ترکی ستاره شمالی قسمت 71

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ستاره شمالی قسمت 71 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال ستاره شمالی قسمت 71

کوزی به تنهایی به آدرسی که برایش فرستاده اند می رود.او به خانه بسیار مجلل و بزرگی می رسد که جلوی در آن نگهبان است.کوزی خودش را معرفی می کند و نگهبان او را پیش آقا زبیر می برد. آقا زبیر کنار صفر نشسته و چندین مرد اطراف او هستند.زبیر به کوزی می گوید که یا باید از برادرش حمدی، معذرت بخواهد یا کتک می خورند.کوزی می گوید که از خشونت بی مورد خوشش نمی آید و ترجیح می دهد عذرخواهی کند.او از حمدی، معذرت می خواهد اما حمدی عذر خواهی اش را قبول نمی کند و می گوید که کوزی دماغش را شکسته است. زبیر به آن مردها می گوید که کوزی و صفر را بیرون ببرند و کتک برنند.
ناهیده و ییلدیز در هتل نگران هستند.پنبه آنجا می آید و می فهمد که کوزی دعوا کرده و خودش هم ماجرای درگیری و کتک کاری خودشان را شرح می دهد و می گوید که حال همگی خوب است.
کوزی و صفر را به اتاقی برده و چند نفر با چوب کتک شان می زنند.
دخترها و امین و عمر درحالیکه سر و صورتشان کبود و زخمی شده، پیش ییلدیز و ناهیده می روند. ناهیده می گوید که بعد از دعوای کوزی، صفر گم شده و کوزی دنبالش رفته و هنوز برنگشته اند.ناهیده می گوید که باید به پلیس خبر بدهند.عمر می گوید که اگر اسم آن اشخاص را بدانند،‌می تواند در پیدا کردنشان از آشنایان خودش کمک بگیرد.
ییلدیز و ناهیده با تاکسی و از روی لوکیشن، دم در آن خانه مجلل می آیند.آنها به نگهبان می گویند که با آقا زبیر کار دارند و همسران مردهایی هستند که ابنجا نگه داشته اند.نگهبان به زبیر خبر می دهد و آنها وارد خانه مجلل می شوند.آنها را پیش زبیر می برند و زبیر با آنها محترمانه رفتار می کند.آنها سراغ کوزی و صفر را می گیرند و زبیر می گوید که درباره دعوای دیشب با آنها صحبت کرده است.زبیر توجه خاصی به ناهیده دارد.
مدتی بعد ،‌کوزی و صفر را در حالیکه سر و صورتشان کبود و زخمی است، می آورند.ییلدیز عصبانی شده و می گوید که اینجا شهر آنها است که زور گویی می کنند و اگر به اردو بیایند،آنها هم مهمان نوازی می کنند.زبیر می گوید که بهتر است این مساله کتک کاری را فراموش کنند و دوباره از اول آشنا شوند.او خودش را زبیر کالکان معرفی کرده و آنها را به صرف نهار دعوت می کند. ییلدیز و کوزی آن را رد می کنند اما صفر که می داند زبیر براحتی آنها را ول نمی کند، برای راضی کردن او، دعوت را قبول می کند که با هم برای نهار رفته و سپس از آنجا بروند.
سر میز غذا،زبیر نگاهش به ناهیده است و از او تعریف می کند.کوزی متوجه می شود و می خواهد دخالت کند که ییلدیز مانع می شود.
زبیر با ناهیده و صفر شوخی می کند و صفر که از طرز شوخی هایش خوشش نیامده، ناگهان با سرش به صورت زبیر می زند.زبیر به مردان همراهش اشاره می کند که آنها را گرفته و زندانی کنند.
در اتاقی که آنها را حبس کرده اند، صفر عصبانی است و می گوید که زبیر جلوی چشمانش به زنش نظر داشته و برای همین او را زده است. ییلدیز می گوید که اگر تحمل می کرد و اینکار را نمی کرد ، الان آنجا نبودند. ییلدیز می گوید که لوکیشن این خانه را عمر از هم قبیله ای هایش گرفته بود و امیدوار است که عمر آنها را پیدا کند.
زبیر در خانه است که نگهبانان، با عمر و امین آنجا می آیند. عمر و امین می گویند که مهمانان آنها،‌اینجا هستند و دنبال آنها آمده اند.زبیر به آنها می گوید که آن چهار نفر مال او هستند و بهتر است از آنجا بروند.عمر اسم‌ قبیله و پدر خودش را می گوید و یاد آور می شود که در صورت لزوم، آنها را در جریان می گذارد.
زبیر با شنیدن اسم پدر عمر، آقا فتاح، و قبیله انتیپ، جا می خورد و می فهمد که با آدمهای بزرگتری سروکار دارد.او حساب کار دستش می آید و کوتاه می آید.
نگهبان پیش آنها رفته و خبر آزادی آنها را می دهد.آنها از خانه بیرون می آیند و در تعجب هستند که چطور راحت آنها را ول کردند.آنها در حیاط خانه عمر و امین را می بینند.عمر می گوید که چون اسم پدر و قبیله اش را به زبیر گفته و با تهدید اینکه با او روبرو خواهد شد، لذا زبیر ترجیح داده که آنها را آزاد کند.کوزی از اینکار عمر خوشش آمده و می گوید که به آنتیپ خواهد رفت.عمر خوشحال شده و کوزی را بغل می کند.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ستاره شمالی  قسمت 71 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال ستاره شمالی قسمت 72 مراجعه فرمایید.

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم