خلاصه داستان سریال ترکی سیب ممنوعه قسمت ۸۲ + زیرنویس و دوبله

زینب از اینکه علیهان برای او شرط گذاشته و تعیین تکلیف میکند، عصبی می شود و به هیچ عنوان حاضر به گوش دادن حرفهای علیهان نیست. او حتی میگوید که دلش نمی‌خواهد علت ازدواج علیهان با اندر را بداند، چون این قضیه چیزی را عوض نمیکند. علیهان با حرص از دفتر او بیرون می آید.

در هتل،ییلدیز سریع کشو ها را گشته و کلید بالکن را پیدا میکند. کمال به سرعت از بالکن بیرون می آید. ییلدیز شیر حمام را باز میکند تا وانمود کند صدای در را نشنیده و برای همین دیر باز میکند. هالیت داخل می آید و از ییلدیز معذرت خواهی میکند. او میگوید که حق با ییلدیز بوده . اما با این حال ییلدیز میگوید که میخواهد چند روزی استراحت کند. هالیت به او اجازه نمی‌دهد و او را با خودش به استانبول برمیگرداند. ییلدیز در مسیر ناراحت است و قیافه گرفته است. هالیت برای اینکه حال او را بهتر کند، به او میگوید :«امشب تو هرچی بخوای همون رو میکنیم.» ییلدیز شگفت زده شده و از هالیت میخواهد که شب با یکدیگر به کلوب بروند.

زینب بعد از کار به نمایشگاه دوندار می رود. دوندار که منتظر او بود، با رفتارهایش نشان میدهد که شیفته زینب است و چشم از او برنمی‌دارد.

در خانه علیهان، اندر شروع به بررسی خانه کرده و در وسایل شخصی علیهان میگردد. او میخواهد علت مشکل علیهان و هالیت را پیدا کند. او تمام وسایل یادگاری و عکسهای زینب را که در کشو است  برداشته و از نزاکت خانم میخواهد که آنها را در سطل آشغال بریزد.

در شرکت، آقای دوندار دوباره برای دیدن زینب می آید. زینب که از دست او کلافه شده، قول میدهد که حتما خودش برای انتخاب ماشین به نمایشگاه خواهد رفت. هنگامی که دوندار در حال بیرون آمدن از شرکت است، اندر او را میبیند و کنجکاو میشود که او کیست. اندر از جانر میخواهد آمار دوندار را در بیاورد.

دوندار که گویا از زینب خوشش آمده، از نوچه اش میخواهد برای عصر گل بخرد تا نمایشگاه را برای آمدن زینب تزیین کنند.

زرین و لیلا با یکدیگر بیرون می روند. زرین از لیلا خبر امیر را میگیرد. او اصرار دارد تا برای شب امیر را دعوت کند. لیلا مدام طفره می رود، اما زرین که فکر میکند امیر از خانواده اصیل و سلطنتی است، اصرار میکند که باید یک قرار بگذارند.

لیلا با درماندگی به شرکت می آید و ماجرا را به امیر میگوید. امیر و جانر نقشه میکشند تا زینب را راضی کنند او نیز شب به رستورام بیاید تا مشکلی به وجود نیاید. سپس لیلا به اتاق علیهان می رود. او که دایی اش را خیلی دوست دارد به او میگوید :«ازت یه چیزی می‌خوام. اونم اینکه هر طور شده همه چی رو درست کن و منو توی دو راهی نزار.» علیهان او را بغل کرده و قبول میکند.

در خانه ییلدیز با کمال تماس میگیرد. کمال کمی پکر است و به ییلدیز میگوید:« من اینو متوجه شدم که شوهرت هرکاری هم بکنه تو برمی‌گردی پیشش ییلدیز. اشتباه کردم که اومدم دنبالت . دیگه تکرار نخواهد شد. تو به زندگی خودت برس منم به زندگی خودم.» ییلدیز ناراحت می شود. زهرا در خانه پیش او می آید و دوباره شروع به کنایه زدن به یکدیگر میکنند. ییلدیز از اینکه زهرا همچنان با کمال در ارتباط است حسادت میکند.

در مدرسه اریم، دوستان او که بخاطر طرز برخورد خانواده اریم ناراحت شده اند، از او گله میکنند. اریم شرمنده شده و نمیخواهد جلوی دوستانش کم بیاورد و خودش را وابسته به نظر خانواده بداند. دوستانش نیز او را شیر میکنند تا مردانه رفتار کند. اریم به همراه آنها برای بازی بیلیارد بیرون می رود و به خانواده اطلاعی نمی‌دهد.

شب علیهان به خانه می رود. اندر از او میخواهد که با یکدیگر در مورد خرید سهام ها صحبت کنند. علیهان به اتاقش می رود تا لباس عوض کند که نزاکت خانم وسایلی که اندر گفته بود دور بریزد را برای علیهان می آورد. علیهان عصبانی شده و پیش اندر می رود و میگوید :«بهت گفته بودم به وسایل شخصی من دست نزنی. تو این خونه نمیتونی سرخود عمل کنی». اندر میگوید:« باور نمیشه چقدر شبیه هالیتی. آدم فکر می‌کنه باباته.» علیهان از شنیدن این حرف به شدت عصبانی شده و سر اندر داد می زند. اندر میگوید :«من زینب نیستم که بخوای باهام اینطوری حرف بزنی». علیهان میگوید:« دیگه حق نداری یک بار دیگه اسم زینب رو به زبونت بیاری». او به سمت اتاقش می رود. اندر که حرصش گرفته میگوید:« من باید تا ابد از دست این زینب خلاص بشم.»

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *