خلاصه داستان سریال ترکی شعله های آتش قسمت 10

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال شعله های آتش قسمت 10  را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال شعله های آتش قسمت 1

سریال شعله های آتش قسمت 10

وقتی جمره به هوش می آید داخل ماشین اوزان است و با عصبانیت می گوید: «من باید پیش دخترم باشم. » جمره ا او می خواهد ماشین را نگه دارد و فورا پیاده می شود و می گوید: «تو کی هستی؟ » اوزان می گوید: «من نیت بدی نداشتم. » جمره می گوید: «به من چه که نیت تو چی بوده؟ من کمک نمیخوام. تو کارام دخالت نکن. » اوزان با دلسوزی می گوید: «من اینارو به خاطر خوبی تو میکنم. » جمره می گوید: «تو چه فرقی با چلبی داری؟ اونم همه چیزو به خاطر خوبی من انجام میدم. به جای من تصمیم میگیره و حالمو خوب میکنه و نجاتم میده! اون همیشه درست ترین کارهارو انجام میده! » و می رود تا پیش گونش باشد.
چلبی از پلیس می خواهد تا جمره را بگیرند چون نگران بچه ی توی شکمش است. همان موقع راننده اش ویدیویی را نشان می دهد که اوزان جمره را از بیمارستان فراری داده و فورا چهره ی او را در بین خبرنگاران تشخیص میدهد.
عمر را به بازداشتگاه می برند و رویا هم به عنوان وکیلش کنارش می نشیند و فقط می پرسد: «چیزی هست که من باید بدونم؟ کاری کردی که بتونن بهت مشکوک بشن؟ » عمر می گوید: «به جای دوستم گارسون بودم کار دیگه ای نکردم. » عمر می پرسد: «چرا کمکم میکنی؟ » رویا می گوید: «وقتی تو داشتی منو نجات میدادی، گفتی با هم از اینجا میریم بیرون. الانم من اینو بهت میگم. » عمر لبخند می زند. اسکندر با خشم از پشت آیینه ی اتاق به ان دو خیره می شود.
اطلس در آغوش چیچک نشسته. بولنت برای این که سر و گوشی آب بدهد در را باز می کند که تورمیس مانعش می شود و خودش که وارد اتاق می شود، ملافه و صندلی ای که چیچک با آن قصد کشتن خودش داشت را می بیند و بعد از بردن اطلس به چیچک می گوید: «چیچک زندگی با وجود همه چیز خیلی با ارزشه. » چیچک لبخند تلخی میزند و تورمیس می گوید: «میدونم خیلی سخته. » چیچک گریه می کند و می گوید: «اطلس فکر میکنه من مادرشم. گناه داره. » تورمیس می گوید: «در اصل اگه تنهاش بذاری گناهه. بولنت وقتی بفهمه شیمال مرده و تو واقعا کی هستی، اطلس رو ازم میگیره. ازت خواهش میکنم چند روز تحمل کن تا بعدش بریم خارج از کشور. اون وقت تا آخر عمرت آزادی. واسه این بچه ی بی مادر، مادری کنی چیچک.»
گونش به خاطر این که مادرش بدون او رفته خیلی ناراحت است. چلبی او را از بیمارستان می برد و وقتی جمره به بیمارستان می رسد و می بیند که گونش نیست و پلیس ها در تعقیبش هستند پا به فرار می گذارد. جمره تمام راه را برمی گردد و می بیند که اوزان هنوز هم آنجا منتظرش است و بدون حرفی سوار ماشینش می شود.
کمیسر کورکوت می گوید که یک شاهد مخفی شهادت داده که عمر عامل اصلی اتش سوزی و مرگ 21 نفر بوده. عمر و رویا از این تهمت جا می خورند. کورکوت می پرسد: «یاووز کجاست؟ چرا بعد از اون شب غیبش زده؟ » عمر می گوید: «من چه بدونم؟ من فقط واسه این که کارشو از دست نده یک شب جای اون گارسون بودم. » رویا هم در دفاع از او می گوید: «شما مدرکی دستتون ندارین. » که کورکوت پاکتی را که اثر انگشت عمر روی آن است و ادعا شده که به کسی رشوه داده تا وارد مراسم شود را نشان می دهد. رویا می گوید: «من ثابت میکنم که عمر بی گناهه. عمر تنها نیست. » وقتی عمر را می خواهند به زندان منتقل کنند، عمر از رویا می خواهد که اوزان را خبر کند و دیگر هم پی این کار را نگیرد چون نمی خواهد او هم به دردسر بیفتد.
اطلس پیش چیچک می رود و گویی را که همان شب آتش سوزی چیچک به او داده بود را برمیگرداند و کاغذی به او می دهد که داخل نوشته: نرو. چیچک می فهمد که اطلس همه چیز را میداند. او فورا این را به تورمیس می گوید. تورمیس با بغض می گوید: «با این که میدونه کی هستی اما بازم میخواد پیشش بمونی. ازت خواهش میکنم چیچک. »
بولنت مشغول صحبت با کسی است و می گوید: «مطمئن باش همه بدهیمو بهت پس میدم! پولشونو بالا میکشم و همه چیزو درست میکنم! افسار همه شون دست منه. » و به طبقه بالا می رود و می شنود که تورمیس به چیچک می گوید: «اگه بولنت رازی که بینمونه رو بفهمه مطمئن باش اطلس رو ازم میگیره! » بولنت لبخند میزند.
اوزان جمره را به خانه شان می برد. مادرش از دیدن جمره کلافه می شود و غر زدن هایش شروع می شود. جمره از اوزان تست بارداری می خواهد. اوزان به داروخانه می رود و وقتی برمی گردد، همان موقع رویا به سمت او می رود و جمره را می بیند و با بغض و خوشحالی به او نزدیک می شود. جمره با عصبانیت می گوید: «آره برو همه چیزو به چلبی لو بده! من هفت سال بهت التماس کردم اما تو باورم نکردی. » رویا گریه اش می گیرد و می گوید: «من الان باور میکنم که چلبی چه کارایی باهات کرده. » اما جمره دیگر او را باور ندارد و می گوید: «تمام عمرت بقیه واست تصمیم گرفتن! تو نمیتونی منو درک کنی. » رویا با ناراحتی از خانه بیرون می رود و قبل از رفتن به اوزان در مورد عمر می گوید.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال شعله های آتش قسمت 10 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال شعله های آتش قسمت 11 مراجعه فرمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *