خلاصه داستان سریال ترکی شعله های آتش قسمت 13

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال شعله های آتش قسمت 13  را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال شعله های آتش قسمت 1

سریال شعله های آتش قسمت 13

بعد از حرف های جمره، چلبی سعی می کند عصبانیتش را کنترل کند و به جایش با قیافه ای محزون می گوید: «امیدوارم خبرنگارای محترمی مثل شما بفهمن نباید فقر احساسی یک زن رو در رسانه پخش نکنن! » همه خبرنگارها می روند و فقط اوزان می ماند.
اسکندر با ناراحتی می پرسد: «چی داری میگی شیمال؟ مگه من چیکار کردم؟ » چیچک با حرص و نفرت می گوید: «تو منو کشتی! حال و روز منو ببین. به خاطر تو حتی هویتمو… » کی تورمیس از راه می رسد و فورا چیچک را به داخل خانه برمیگرداند. اسکندر خیلی ناراحت شده. تورمیس پیشش می رود و می گوید: «باید دخترمو درک کنی اسکندر. بعد از اتفاقی که واسش افتاده و عوارض داروها هذیان میگه. یه مدت بهتره که تنها بمونه. » اسکندر با ناراحتی آنجا را ترک می کند. تورمیس پیش چیچک برمی گردد و می گوید: «داری چیکار میکنی چیچک؟ میخوای همه بفهمن؟ » چیچک گریه می کند و می گوید: «اسکندر بود که اون شب منو هل داد. برای این که خودشو نجات بده منو گذاشت و رفت! فکر میکنی شیمال چجوری مرد؟ به خاطر همین ادما. از روش رد شدن و حتی به فریادهاش گوش ندادن. » تورمیس وقتی می بیند چیچک خیلی ناراحت شده او را در آغوش می گیرد و آرامش می کند.
عمر می خواهد به دیدن اسکندر برود تا ببیند حرف حسابش چه هست. او به شرکت اسکندر می رود اما نگهبان ها به او اجازه ورود نمی دهند. عمر هم بیرون از شرکت رو به پنجره ی اتاق اسکندر فریاد می زند: «جرئت داشتی، بیا مغازه م تا با هم صحبت کنیم! » همان موقع هم رویا از راه می رسد و همراه عمر آنجا را ترک می کنند. اسکندر که این صحنه را دیده بیشتر حرص می خورد.
جمره پیش دکتر می رود تا کبودی هایش را به او نشان بدهد و گزارش آن را بگیرد. دکتر می گوید که از روی کبودی ها خیلی گذشته اما او را حمایت می کند تا هرکسی که این کارها را با او کرده به سزای عملش برسد.
رویا برای این که حال عمر را بهتر کند او را به میخانه می برد. آنها با هم مشغول نوشیدن می شوند. رویا از عمر می خواهد که خودش را به دردسر نیندازد. عمر می گوید: «چرا انقدر نگرانمی؟ » رویا می گوید: «چون تو ادمی مثل اسکندرو نمیشناسی. اونا هرچیزیو که بخوان بهش میرسن. » عمر می گوید: «خب مگه تو منو میشناسی؟ به نظر من این اسکندره که باید از من بترسه! »
اطلس پیش چیچک می رود و او را نوازش می کند. چیچک به او می گوید که الان ناراحت است و تنهایش بگذارد. اطلس با مهربانی چند شکلات برمیدارد و به او می دهد تا ناراحتی اش رفع بشود. چیچک به روی او لبخند می زند.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال شعله های آتش قسمت 13 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال شعله های آتش قسمت 14 مراجعه فرمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *