خلاصه داستان سریال ترکی شعله های آتش قسمت 64

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال شعله های آتش قسمت 64  را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال شعله های آتش قسمت 1

سریال شعله های آتش قسمت 64

تورمیس را به بازداشتگاه می برند و وقتی می بیند که دیگر راه فراری ندارد و باید زندانش را بکشد، تصمیم خودش را می گیرد و تمام ملک و اموالش را به اسم چیچک می کند تا در نبودش مراقب اطلس باشد. چیچک از این تصمیم تورمیس خیلی جا می خورد و نمیداند باید چه کند…
رویا برای کار در یک شرکت آماده می شود و وقتی با رئیس انجا ملاقات می کند، سرکان، دوست دوران دانشگاهش را می بیند و هردو از دیدن هم خیلی خوشحال می شوند. سرکان هم فورا او را استخدام می کند.
وقتی اسکندر می فهمد که چلبی به عمد مزایده را خریده و فرصت او را از چنگش بیرون اورده خیلی عصبانی می شود و تصمیم می گیرد حساب این را از او پس بگیرد و تمام تبلیغات انتخاباتی چلبی را که هزینه اش بر عهده شرکت است را کنسل می کند.
گونش پیش رئیس جمره مانده و از سر کنجکاوی جعبه ای را می بیند و آن را باز می کند و با عکس های دختر کوچک خانم و اسباب بازی هایش روبرو می شود. وقتی خانم این صحنه را می بیند خیلی عصبانی می شود و گونش هول کرده و جعبه از دستش می افتد بعد هم در حالی که ترسیده سعی می کند همه چیز را جمع کند. خانم با عصبانیت از او می خواهد به چیزی دست نزند و گونش با ناراحتی به اتاق برمی گردد. اما کمی بعد دوباره پیش خانم می رود و موهای او را نوازش می کند و معذرت می خواهد. خانم که گریه اش گرفته می گوید: «تو که تقصیری نداری… » گونش میپرسد: «دخترته؟ » خانم تایید می کند و می گوید: «تو بهشته… » گونش می گوید: «ناراحت نباش. حتما اونجا خوشحاله. » و دستان خانم را در دست می گیرد و نوازش می کند. جمره که تازه وارد خانه شده، حرف های خانم را می شنود و او هم بغضش میگیرد.
چلبی سراغ جمره را از عدنان می گیرد و او می گوید که خانه ی رئیسش است و بعد اضافه می کند: «با این وجود فکر نکنم حضانت موقت رو هم دیگه به جمره خانم بدن. » چلبی می گوید: «بعد از دادگاه فردا موضوع کاملا بسته میشه. همونجوری که بهت گفته بودم، خسته شدم! »
استاد التان نگران تورمیس است و به ملاقاتش می رود و از او می خواهد که پا پس نکشد. تورمیس می گوید که بعد از کشته شدن کنعان دیگر دستشان چیزی ندارند. ناگهان اوزان چیزی به خاطر می آورد و می گوید: «من یه تعداد از آثار تاریخی رو به دوست باستان شناسم سینان دادم. میتونیم از اونا استفاده کنیم. »
وقتی چیچک در مورد این که باید در این شرایط سخت پیش اطلس باشد به علی می گوید، علی با عصبانیت می گوید: «چیچک اون پسر، بچه ی تو نیست! ما فردا قراره بریم آنتالیا. دیگه تصمیم با توئه. یا من یا اطلس! من فردا تو ترمینال منتظرت میمونم. » چیچک وقتی جدیت او را می بیند نمیداند باید چه کند و اطلس که همه حرف هایشان را شنیدن اشک می ریزد.
جمره پیش خانم می رود و کنارش می نشیند و می گوید: «حالا فهمیدم وقتی چلبی گونش رو دزدید چرا بهم ریختی… » و بعد به آرامی میپرسد: «تصادف بود؟ » خانم با غصه می گوید: «اگه تصادف بود میگفتم خدا خودش بهم داده و خودشم گرفتتش و خودم رو دلداری میدادم… اما خدا بهم داداش و یه جانی ازم گرفتش… شوهرم ازم گرفتش. » جمره این را که می شنود چشمانش پر از اشک می شود و جا می خورد.
وقتی چیچک حرف های علی را به رویا می گوید، رویا می گوید که باید به علی حق بدهد و راه خودش را انتخاب کند و اضافه می کند: «گاهی برای شاد بودن آدم باید راه خودش رو انتخاب کنه. » چیچک که انگار نیاز داشت اینها را از کسی بشنود خوشحال می شود و به خانه می رود تا چمدانش را جمع کند.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال شعله های آتش قسمت 64 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال شعله های آتش قسمت 65 مراجعه فرمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *