خلاصه داستان سریال ترکی عشق تجملاتی قسمت ۳۹ + زیرنویس و دوبله

نظمیه که متوجه شده است رضا دچار ناتوانی و بی میلی جنسی شده، در اینترنت دنبال راه حلی برای این قضیه می گردد. ملاحت خانم که سرچ کردن او را می‌بیند، به او پختن بلدرچین را پیشنهاد می کند که تاثیر گذار است. نظمیه بلدرچین پخته و دم در قهوه خانه برای رضا می برد. وقتی رضا در حال خوردن است، همه مردهای قهوه خانه به او متلک می اندازند و می فهمند که به چه علت او بلدرچین می خورد. رضا که این موضوع را نمی‌دانسته، از دست نظمیه عصبانی می شود و با دکتر خودش تماس گرفته و می خواهد دوباره درمان را شروع کرده و این بار با نظمیه برود.
یلدا با هماهنگی عایشه، به خانه آنها می آید تا با کرم صحبت کرده و او را راضی کند که پیشنهاد شرکت جدید را برای تشکیل جلسه قبول کند. بعد از کمی صحبت، کرم بالاخره راضی می شود اما قبول نمی کند که دوباره به شرکت برگردد.
معمر دوباره با جیدا قرار می گذارد و در  اصرار دارد که در مورد عایشه اقدامی بکند. جیدا باز هم از او می خواهد که صبور باشد. او تازه می فهمد که چه اشتباهی کرده که به معمر اعتماد کرده است.
کرم با ولکان و جیدا و عایشه در خانه آنها جلسه گذاشته تا برای صحبت با شرکت جدید تصمیم بگیرند. کرم پیشنهاد می‌دهد که بخاطر اهمیت زیاد خانواده برای این شرکت آمریکایی، جلسه را در حیاط خانه مادر عایشه برگزار کنند. جیدا مخالفت می‌کند اما بی فایده است.
آنها برای شب قرار میگذارند ، خانه را مرتب و تمیز کرده و همه چیز را آماده می‌کنند. جیدا مدام در حال متلک انداختن به خاطر وضعیت خانه عایشه است. او با خودش از رستوران غذا می آورد تا اگر غذای خانواده عایشه خوب نبود به مهمانان بدهد. عایشه ناراحت می شود اما چیزی نمی‌گوید.
معمر باز هم به گوشی عایشه زنگ می زند. او جواب می دهد و از او می خواهد دیگر تماس نگیرد. کرم حرفهای او را شنیده و گوشی را می گیرد و معمر را تهدید می کند و بعد شماره او را بلاک می کند. عایشه از این کار کرم عصبانی شده و با او قهر می‌کند.
شب مهمانان آمده و همه چیز به خوبی برگزار می شود. در بین مهمانی ،رفعت سرزده آمده و با حرفهایش قصد به هم زدن این قرارداد را دارد اما موفق نمی شود.
هولیا کتابهای مدیریتی و موفقیت را برای صمد آورده و اصرار دارد تا بخواند و بتواند جای پدرش را گرفته و شرکت را تصاحب کند. او به کرم حسادت می کند و نمیخواهد شرکت دست او باشد.
صمد بعد از خواندن کتابها، به جای خواستن جایگاه شرکت، پیش محسن رفته و از او می خواهد کرم را برگرداند چون او استعداد مدیریت را دارد. محسن او را تحسین می کند.
وقتی موفقیت قرارداد به گوش محسن می رسد، با خوشحالی پیش کرم رفته و از او تشکر می کند. او از کرم می خواهد که به شرکت برگردد و خودش را بازنشسته اعلام می کند و شرکت را به کرم می دهد. کرم خوشحال می شود و قبول می کند.
روز بعد در خانه قبل از رفتن به شرکت، معمر به خانه محسن آمده و از عایشه می خواهد با او بیاید. عایشه عصبانی می شود و دادو بیداد می کند. کرم بیرون آمده و قصد دعوا دارد. همان لحظه محسن از راه می رسد و می شنود که معمر می گوید: «من می دانم این ازدواج ساختگی و مصلحتی است». محسن با شنیدن این حرف به زمین می افتد.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *