خلاصه داستان سریال ترکی عشق تجملاتی قسمت ۲۴ + زیرنویس و دوبله

کرم دوباره در حال سرچ کردن در اینترنت برای تعبیر خواب خود است که این بار عایشه ناگهان وارد می شود. کرم هول می شود و لبتاپ را می‌بندد. عایشه میگوید گوشی اش را کم کرده و دنبال آن میگردد. وقتی می بیند کرم هول شده، اصرار میکند که چه کار می‌کردی. کرم میگوید پرونده های خصوصی شرکت را می‌دیدم اما عایشه باور نمی‌کند.

عایشه به خانه پیش یلدا می رود که با او کار داشت. یلدا بابت مهمانی‌هایی که بعد از ظهر دارند به او توصیه هایی می‌کند که چگونه باید رفتار کند و می‌گوید آنها دنبال سوژه هستند و نباید دستشان داد. عایشه لباسی را که یلدا گفته می‌پوشد. مهمان ها می آیند و در صحبت هایشان مدام دنبال این هستند که به طریقی عایشه را تحقیر کنند اما عایشه از پس آنها بر می آید.

محسن کرم و ولکان را به اتاق خودش میخواند و به آنها بابت اتفاقی که برای صمد افتاد تذکر میدهد و اخطار می کند که دیگر تکرار نشود چون صمد چشم و گوش بسته بوده و اگر بعد از این دنبال این کارها برود زندگی اش به هم می‌خورد. او کرم و ولکان را مقصر این ماجرا میداند و چند بار به ولکان میگوید که تو هم باید ازدواج کنی و دست از این کارها برداری. کرم و ولکان موقع بیرون آمدن دوباره با هم بر سر مقصر بودن این  اتفاق بحث میکنند.

عایشه و یلدا و مهمانان در حیاط نشسته اند که نظمیه و ملاحت بر می‌رسند. عایشه تعجب میکند و یلدا مضطرب می شود . نظمیه بساط لوازم آرایش را پهن میکند و شروع به تبلیغ می‌کند. هولیا از پنجره بالا نگاه  میکند و میخندد.مهمانان آنها مسخره میکنند. یلدا به مهمانشان که مدیر خیریه است و کار حمایت از زنان شاغل خانگی را دارد تذکر می دهد که کار این مهمانان در زمینه فعالیت های تو هستند و به جای دفاع از آنها داری مسخره شان می‌کنی پس در واقع کارهایت واقعی نیستند.

بعد از رفتن مهمانان عایشه بالا به اتاق هولیا رفته و داد و بیداد می‌کند و هولیا را به شدت تهدید میکند که اگر یک بار دیگر در پی تحقیر خانواده من باشی بد میبینی و کسی جلودارم نخواهد بود. هولیا ساکت و ترسیده نگاه می‌کند.

عایشه پیش یلدا می رود و بابت دفاع کردن او از خانواده اش تشکر میکند. اما یلدا با سردی به عایشه می گوید که دیگر تغییر دادن او فایده ندارد و اگر یک بار دیگر چنین بی آبرویی هایی پیش بیاید باید طلاق بگیرد و برای همیشه برود. به غرور عایشه برخورده و در سکوت می رود.

صبری به قهوه خانه رضا می رود و سفته ای که رضا بابت بدهی اورکات دست پدر صبری داشت را آورده و مقابل رضا پاره میکند و میگوید تو به من خوبی کردی و این در ازای برادری توست. صبری خیلی جوگیر شده و همه جوانان داخل قهوه خانه او را روی سر گرفته و به کوچه می برند.

محسن پیش دکتر رفته است. دکتر می گوید وضعیت او اصلا خوب نیست و نتایج آزمایش بد است و باید هر چه سریع تر عمل شود. محسن میگوید فعلا کارهایی دارم که باید اول به آنها برسم. دکتر به او یک ماه وقت می دهد تا برای عمل بیاید.

رضا سفته ی‌ پاره پاره شده را جمع کرده و پیش پدر صبری می رود و به او می دهد و میگوید من حرفم سند است و وقتی گفتم بدهی را می دهم در هر صورت می دهم. پدر صبری وقتی قضیه را میفهمد عصبانی می شود وقتی سفته را نگاه میکند میبیند او سفته اشتباهی را پاره کرده و حالش بد می شود و می‌گوید کل زندگی ام نابود می شود. رضا او را دلداری می دهد.

عایشه با ناراحتی در اتاق نشسته است. کرم به اتاق می آید و وسط اتاق میخواهد لباس عوض کند. عایشه میگوید چند بار بگویم پشت در لباس عوض کن. کرم سر عایشه داد می کشد. عایشه هم عصبانی میشود . کرم میگوید به خاطر تو روز مزخرفی را گذراندم و تو باعث شدی رابطه ام با دوست صمیمی ام خراب شود. عایشه میگوید به من چه ربطی دارد که شما سر چه چیزی دعوا کرده اید. کرم میگوید پدرم را هم تحت تاثیر قرار داده ای و همیشه طرفدار توست. عایشه میگوید من کاری نکرده ام. تو آدم دو رو و پستی هستی. کرم میگوید این ازدواج قرار بود بازی باشد نه اینکه تو به همه چیز من گیر بدهی. آنها دعوای سنگینی میکنند و تصمیم میگیرند از هم جدا شوند. عایشه از خانه بیرون می زند و پیاده به سمت خانه خودشان می رود تا موضوع را به رضا بگوید.

کرم هم منتظر محسن است تا به او بگوید. محسن می رسد و کرپ میخواهد با او حرف بزند اما محسن میگوید من اول حرفم را میگویم و آن هم این است که شش ماه زیاد است و میخواهم تا یک ماه دیگر تو را رییس شرکت بکنم و خودم کنار بکشم. کرم دیگر حرفی از جدایی نمی‌زند.

عایشه به خانه می رسد و میگوید میخواهد با رضا تنهایی صحبت کند. او به رضا میگوید که نشد و این ازدواج فایده ندارد و آنها نمی توانند من را قبول کنند. رضا میگوید ایرادی ندارد تو خواهر من هستی و این خانه همیشه خانه تو است و من پشتت هستم.

از کوچه صدای داد زدن کرم می آید که عایشه را صدا می زند. عایشه و رضا دم پنجره می روند و می‌بینند کرم و صمد آمده اند با بادکنک های زیادی که روی آن نوشته عایشه دوستت دارم و کرم در کوچه داد می زند عایشه من تو را دوست دارم.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *