خلاصه داستان سریال تلخ و شیرین قسمت۵۱ + زیرنویس و دوبله

حیات خانم سر کلاس بچه ها را کلی نصیحت می کند و از قول شاعر به آنها می گوید که قدر جوانی و وقت خود را بدانند. و عمر خود را بیهوده هدر ندهند.

بچه ها در بوفه دور سودا جمع شده اند و بخاطر دوستی او و کورای ابراز تاسف می کنند. ولی سودا می گوید: «شما اشتباه می کنید. از وقتی با او دوست شده ام فهمیدم که آدم بدی هم نیست. » کورای سر می رسد و می گوید: «به جای این حرف ها بیاید من را بیشتر بشناسید و بیاید بیشتر باهم باشیم. »و بعد از مدرسه همه را به پارتی در خانه اش دعوت می کند. سودا به کورای گوشزد می کند که برای رسیدن به اهدافت دوستان مرا بازیچه قرار نده. کورای می گوید: «برای منزوی کردن بوراک و گزیده تنها راه این است که دوستانشان حذف شوند. »و برای واقعی نشان دادن دوستی خود و سودا به او دسته گل زیبایی هدیه می دهد.

بعد از مدرسه، گزیده از بچه ها می خواهد به کافه بروند و چیزی بخورند. ولی هیچکس با او همراه نمی شود و می گویند که خانه کورای دعوتند.

حیات نادر را مامور حفاظت از گزیده کرده. گزیده هم عصبی می شود و با بوراک قرار می گذارد که شب را باهم به دیسکو بروند و کمی خوش بگذرانند.

همکلاسی ها در خانه کورای جمع شده اند و به سودا می گویند که به خاطر او دعوت کورای را قبول کرده اند. و اینکه هنوز باورشان نمی شود که کورای و او دوست هستند. کورای سعی می کند رسم مهمان نوازی به جا آورد و به ظاهر با آنها مهربان است. اما بچه ها با او و کارهایش راحت نیستند و احساس غریبی می کنند. ولی هرطور شده کورای انها را سرگرم می کند. آسیه هم به آنها ملحق می شود و از دیدن کورای و سودا کنار هم دلگیر می شود. و ندیم فکر می کند که آسیه بخاطر او به مهمانی آمده است.

بیتا خانم از حیات می خواهد در عروسی او و شریف ساقدوششان شود. و در خرید عروسی کمکش کند. حیات قبول می کند و به آقای شریف می گوید: «حالا که من به ساقدوش عروس هستم باید بیتا را با مادر واقعیتان آشنا کنید. وگرنه دست از سر شما برنمی دارم. » شریف مثل همیشه از دست حیات خودخوری می کند.

آقای فلاح ماشین حیات خانم را مثل روز اول تعمیر کرده. و این خبر خوش را به حیات خانم می دهد. ولی قبل از دیدار با حیات خانم، شعله به دیدن فلاح می رود و به او یاداوری می کند که زمانی فلاح عاشقش بوده است. و از وقتی با حیات رابطه دارد از چشم فلاح افتاده است. در همین حال حیات وارد گاراژ آقای فلاح می شود و از دیدن ماشینش که نو نوار شده ذوق زده می شود.

بعد از رفتن حیات و فلاح، شعله که تحمل بی توجهی و بی محلی آقای فلاح را ندارد با شخصی تماس می گیرد و از او می خواهد در مورد حیات تحقیق کند. تا بتواند چیزی پیدا کند و رابطه حیات و فلاح را برهم بزند.

اونور و زینب در حال قدم زدن هستند و در مورد دوستی سودا و کورای که برایشان غیرقابل باور است صحبت می کند. که نامادری زینب زنگ می زند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *