خلاصه داستان سریال ترکی عطر عشق قسمت دوم + زیرنویس و دوبله

 

در جشن ۴۰ سالگی شرکت ، آیلین بدون دعوت می آید و با صدای بلند به همه سلام می دهد . عزیز خان که از دیدن او شاکی شده می پرسد: تو اینجا چه کار میکنی؟ آیلین می گوید: “همه دعوت شدن منم به عنوان آژانس رقیبتون اومدم . شما با تهمت هایی که بهم زدین عشقم، شغلم و آینده مو ازم گرفتین. اومدم چهل سالگیتونو تبریک بگم. هرچند اگه اینجوری پیش بره ممکنه آخرین سالگردتون باشه.” امره می آید و از او می خواهد که بیرون برود .

در سالن همایش لژ مخصوصی را برای جان و پلین در نظر گرفته اند تا در آنجا تنها باشند و مراسم را از آنجا ببینند .

صنم بخاطر آدرس غلطی که به او داده اند قبل از آن ها وارد همان لژ می شود و از اینکه کسی آنجا نیست تعجب می کند. ناگهان جان وارد می شود. او که فکر می کند دختری که آنجا ایستاده پلین است و از تاریکی چیز زیادی را هم نمی شود دید صنم را می بوسد. بعد از آن بوسه صنم بدون اینکه چیزی بگوید بیرون می رود. جان با خود می گوید: “من کیو بوسیدم ؟! عطرش خیلی خاص بود . مثل عطر گلای وحشی.”

در زمان اجرای مراسم چشم های جان و صنم این طرف و آن طرف می گردد تا شاید بفهمند چه کسی را بوسیده اند. در ادامه وکیل عزیز خان بدون اجازه او به جان خبر می دهد که پدرش برای سفر به کوبا نمی رود بلکه برای درمان بیماری خطرناکش مسافرت می کند. ولی تاکید می کند که امره از این موضوع چیزی نفهمد. جان از شنیدن این خبر خیلی آشفته می شود و نمی تواند در هتل پیش پلین بماند و با او که صبح پرواز دارد خداحافظی می کند.

صنم در خانه اش ماجرای بوسه را برای دوستش آیهان که دارد از فضولی می میرد تعریف می کند و می گوید: “یهو انگار زیر پاهام خالی شد یعنی من عاشق شدم ؟! اگه این عشق نیست پس چیه ؟؟!”

بعد از پایان جشن امره به خانه آیلین می رود، آیلین می گوید: ” راستش دلم می خواست به بابات بگم از امره جدا نشدم . بابات از من نفرت داره. شغلمو ازم گرفت و مانع ازدواجم شد .” بعد آیلین از امره می پرسد : چی شده ؟ نکنه پشیمون شدی ؟!  امره جواب می دهد: تورو بیشتر از هرچیزی می خوام. به خاطر تو دارم اطلاعات شرکت بابامو می دزدم. قراره اون از شرکت بره و من رئیس میشم. تو رو هم میارم پیش خودم . آیلین می گوید: ” من توی آژانس خودم رئیسم .”

عزیز خان به جان می گوید که  قصد دارد مسافرتش را عقب بیاندازد چون نمی تواند در این شرایط شرکت را رها کند. جان که دلش می خواهد پدرش برای درمان به کوبا برود یادآوردی می کند که در غیاب او امره به کارها رسیدگی خواهد کرد. عزیز خان می گوید: “چند بار بهت بگم؟ امره خصوصیات رئیس بودن رو نداره.” جان می گوید: “پس تا وقتی برگردی من اینجا می مونم و جاسوس رو هم پیدا می کنم.” امره که پشت دیوار است صحبت های آنها را می شنود و بدون اینکه جلب توجه کند می رود .صبح روز بعد جان و امره عزیز خان را بدرقه می کنند. عزیز خان به امره می گوید :” دیشب نبودی، نتونستیم حرف بزنیم. در نبودِ من جان به کارهای شرکت رسیدگی میکنه.”

صنم تنها نشانه اش از کسی که او را بوسیده است داشتن ریش است! بنابراین در شرکت از همه ی پسرهایی که ریش دارند عکس می گیرد. صنم و گلی و جی جی در حال صحبت کردن هستند  که حرف از آقای جان می شود .صنم که تا آن روز او را ندیده است می گوید:” اینطور که شما ازش تعریف کردین به نظر آدم از خود راضی ای میاد … ” جان پشت سر صنم ایستاده و این حرف ها را می شنود بعد کمی صنم را نگا می کند، اسم او را می پرسد و می رود .

خبر رئیس شدن جان در شرکت می پیچد و او همه کارکنان را جمع می کند تا حرف بزند. می گوید : ” تو شرکت یه جاسوس داریم. اون شخص هرکی که هست زیاد نمی تونه اینجا بمونه. از این به بعد نباید در مورد اسرار شرکت جایی حرفی زده بشه .”

امره هنگام کار متوجه می شود که سیستم قطع شده است جان به او می گوید: ” فعلا دارم رو سیستم ها رمز میذارم یه خرده دیگه باز میشه . از این به بعد کارهارو با صنم انجام می دیم. به کسی جز اون نمی تونم اعتماد کنم چون دیروز استخدام شده و نمی تونه جاسوس باشه .” او خبر قطع سیستم را به همه کارکنان می دهد …

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *