خلاصه داستان سریال ترکی عطر عشق قسمت ۱۵ + زیرنویس و دوبله

منشی متین خان به جان زنگ می زند و خبر می دهد که در مورد مغازه پدر صنم تحقیق کرده اند. خریدار مغاره کلاه بردار است و مغازه را زیر قیمت خریده است. جان صنم را از آتلیه به خانه اش می رساند و بعد به مغازه پدر صنم رفته و به احسان می گوید: « شنیده ام مغازه را زیر قیمت خریده ای. تو نزول خور و سابقه دار هستی و چون آزادی مشروط داری اگر جرمت ثابت شود به زندان خواهی رفت. » احسان که از ترس زبانش بند آمده است به خانه نهاد رفته و کلید مغازه را به او پس می دهد.

در خانه، لیلا صنم را در آغوش می گیرد و به او می گوید که خیلی نگرانش شده است و به صنم گوشزد می کند که فریب آقای جان را نخورد. او آدم معروفی است و هیچوقت به یک بقال اهمیتی نمی دهد.

وقتی در شرکت، جان و صنم همدیگر را میبینند در نگاه هردو عشق موج می زند. درم با دیدن آنها از پروژه جدید آقای فابیو حرف می زند و جان می گوید: «چون از آقای فابیو خوشش نمی آید آن را کنسل کنید. » ولی درم او را قانع می کند که پروژه مهمی است و می تواند به نفع همه کارمندان باشد. در ضمن به جان می گوید: «دیروز مجبور شدیم تو و صنم را به عنوان نامزد به آقای فابیو معرفی کنیم. » در همان لحظه آقای فابیو سر میرسد و همه کارمندان شرکت را به کمپین روحیه دهی که از طرف شرکتش برگزار می شود دعوت می کند. و از جان هم به خاطر سوتفاهم روز گذشته عذر خواهی می کند. بعد از آنها خواهش می کند که با صنم هم ملاقاتی داشته باشد تا از او هم عذر خواهی کند. ولی صنم که چند لحظه قبل از گلی شنیده که آقای جان نامزدی به نام پلین دارد و در آینده ای نزدیک قرار است ازدواج کنند سراپایش را خشم فرا گرفته. او یاد حرف امره می افتد که گفته بود جان از همه سواستفاده می کند. بنابراین برای دیدن آقای فابیو و جان نمی رود. جان که این رفتار او برایش غیر قابل تحمل است او را به زور به اتاقش می برد و به او می گوید که معنی رفتارهای متضاد او را در عرض چند ساعت نمی داند. آقای فابیو با دیدن رابطه آنها و دعوایشان خیال می کند که آنها عشق آتشین نسبت به هم دارند پس به آنها تبریک گفته و می رود. جان توضیح می دهد که علت تبریک گفتن فابیو به آنها این است که فکر می کند جان و صنم نامزد هستند. مثل همیشه صنم زود انگشترش را نشان می دهد و می گوید: « من نامزد دارم و اسمش هم عثمان است. »

درم به همه اطلاع می دهد که فردا به رستوران دعوتید. هرکس همسر یا نامزدی دارد او را هم با خود بیاورد. و صنم می گوید: «من با نامزدم عثمان می آیم. » و اینطوری حال جان گرفته می شود.

آیلین که با شکست های پشت سرهم روبرو شده امره را علیه برادرش جان تحریک می کند و امره از بی ادبی او دلخور می شود.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *