خلاصه داستان سریال ترکی عطر عشق قسمت ۱۰۴ + زیرنویس و دوبله

فابیو به صنم پیام می دهد که سر قولش بماند و دیر نکند. صنم هم که منتظر بهانه ای است تا بتواند سر قرارش برسد به جان می گوید که می رود تا مادرش را بدرقه کند. بعد هم می گوید: « می خواهم به خانه برگردم چون از مادرم هم از بگو مگو با مادرت خسته شده است. » جان هم می گوید که می تواند برود. بعد از رفتن آنها هیما به آیلین می گوید: «چه رفتار عوامانه ای! دختره از مادرش هم زبان درازتر است!
هیما دستور داده برای بالا رفتن انرژی کارمندها موزیک با صدای بلند در شرکت پخش کنند و لیلا که نمی تواند در صدای بلند کار کند به این کار اعتراض می کند. هیما هم می گوید: «موزیک گوش دادن یک کار فرهنگی است. تو هم تقصیری نداری در آن محله بی فرهنگ بزرگ شده ای و چیزی از فرهنگ نمی دانی! » لیلا از حرف او کلی ناراحت می شود.
صنم طبق خواسته فابیو، عطرش را در شرکت او درست کرده به او می دهد. فابیو هم فورا به کارمندهایش دستور می دهد که عطر را وارد بازار کنند. امره جلوی شکرت فابیو پارک می کند ولی همان لحظه صنم را می بیند که از شرکت او خارج می شود و بدون این که با فابیو صحبتی کند برمی گردد.
جاسوس مک کینان به او خبر می دهد که فابیو یک عطر فوق العاده جدید را وارد بازار می کند و مک کینان به جیدا می گوید که ما هم باید فورا عطرمان را بیرون بدهیم. جیدا می گوید پس باید جان را هم در جریان بگذاریم و خبر را به جان می دهد و جان به او اطمینان می دهد که نگذارد فابیو از ردموند پیشی بگیرد. صنم که از شنیدن این حرف استرس گرفته به لیلا می گوید: «اگر جان بفهمد که من عطرم را به فابیو دادم من را نمی بخشد. » لیلا می گوید: «تو کار درست را کردی. هم جان را از بازداشت آزاد کردی و هم اعتبار شرکت را نجات دادی ولی الان مهم تر از این حرف ها باید پدر و مادر را آشتی بدهیم. من نقشه ای دارم. » در همین حال جان همه را در شرکت جمع می کند و به همه می گوید: «باید تلاش کنیم تا به شرکت ردموند در مقابل فابیو کمک کنیم. از حالا کارمان را شروع می کنیم. ساعت۸ شب همگی در خانه من جمع بشوید تا با هم کار کنیم. »
صنم و لیلا برای آشتی دادن پدر و مادرشان به خانه می روند و صنم به نهاد و لیلا به محبوبه خبر می دهند که حال آن یکی بد شده! نهاد و محبوبه با نگرانی به خانه می آیند و از دیدن هم خوشحال شده همدیگر را بغل می کنند. لیلا در اتاق را قفل می کند تا پدر و مادرشان کمی تنها باشند و با هم صحبت کنند. بالاخره آنها آشتی می کنند. لیلا به عثمان زنگ می زند و در کافه ای همدیگر را ملاقات می کنند. مظفر به عثمان می گوید: «حدس می زنم به زودی حلقه در دست لیلا بکنی! » و عثمان که آرزوی همیشگی اش این بوده سر از پا نمی شناسد.
همه در خانه جان جمع شده اند. هیما و امره هم از راه می رسند. امره به مادرش می گوید: «کسی که باعث شد رابطه ی من و برادرم بهتر شود صنم بود. » ولی هیما تصمیم گرفته هرطور شده آنها را از هم جدا کند و دختر لایق تری را جانشین صنم کند. جان در خانه اش جلسه ای ترتیب می دهد تا نظر کارمندها را درمورد عطر جدید فابیو بپرسد. درم می گوید: «عطر فعلا در مرحله تولید است. » جان می گوید: «باید بفهمیم چگونه عطری ممکن است درست کرده باشد. » صنم که مضطرب است سکوت کرده و وقتی جان نظر او را می پرسد می گوید: «فکر کنم عطری درست کند که حس نوستالژی داشته باشد. » هیما که نقشه ای دارد حرف صنم را تایید می کند و می گوید: «چیزهای قدیمی باارزش تر هستند. » و از صنم می خواهد برایش چای ببرد. جان چپ چپ به مادرش نگاه می کند و نظر امره را می پرسد. امره می گوید: «فکر می کنم یک عطر زنانه باشد. » ولی نگاهش را از صنم برنمی دارد.
GUN AY

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *