خلاصه داستان سریال ترکی عطر عشق قسمت ۷۹ + زیرنویس و دوبله

صنم به اتاق جان می رود تا درمورد امره و برداشتن گوی بلورین با او صحبت کند اما جان به او می گوید که کار دارد و اگر حرف مهمی ندارد برود. لا به لای حرف جان صنم متوجه می شود که جان می خواهد خانه ی کوهستانی اش را که خیلی دوست دارد بفروشد. صنم ناراحت می شود و جان او را در آغوش می گیرد و می گوید که هیچ چیز مهمتر از صنم برای او نیست.

صنم تصمیم می گیرد با خود امره صحبت کند پس به خانه اش می رود و می گوید که او را  هنگام برداشتن گوی بلورین دیده است و ادامه می دهد: «تو باز داری به برادرت خیانت می کنی. من به او همه چیز را خواهم گفت. » امره به او می گوید که حق ندارد چیزی به جان بگوید. در همان لحظه جان وارد خانه می شود و امره بعد از کمی فکر کردن گوی را به جان می دهد و می گوید: «من این را برداشته بودم. » و ادامه می دهد: «شرکت در وضعیتی نیست که از آیلین شکایت کنیم. » جان می گوید که مهم این است که تو طرف ما باشی و خوشحال می شود.

در خانه، صنم کار امره را به لیلا توضیح می دهد و می گوید: «وقتی گفتم همه چیز را به جان می گویم من را تهدید کرد که چیزی نگویم.» لیلا ناراحت می شود.

فردا صبح، صنم پیش جان می رود و درمورد گوی و امره همه چیز را به جان می گوید. جان می گوید که دیروز امره همه چیز را اعتراف کرد و من به خواست تو فرصت دیگری به او دادم.

از آن طرف هنگامی که لیلا گزارش مالی را به امره می دهد با ناراحتی به امره می گوید: «شما نه آدم خوبی هستید و نه برادر خوبی. شما قول داده بودید که همه چیز را جبران خواهید کرد.» و از اتاق خارج می شود. صنم سریع پیش لیلا می آید و می گوید که امره خودش همه چیز را به جان گفته و لیلا از این که بی فکر عمل کرده خودش و صنم را سرزنش می کند.

مانکن ها برای پروژه جدید جمع شده اند و صنم در بین آنها دوست دوران دبستانش را که سینا نام دارد می بیند و او را در آغوش می گیرد. جان با دیدن آنها حسودی اش می شود و نمی گذارد آنها باهم قرار بگذارند و صنم با عصبانیت به او می گوید: «اما تو و غمزه هم همین رابطه را دارید.» جان می گوید: «امروز باید موتورسواری یاد بگیری نه این که سر قرار بروی.»

آیلین به دم در ساختمان می آید و از امره می خواهد تا ملاقاتی باهم داشته باشند. امره او را از آمدن به شرکت منع می کند و خودش به ملاقات او می رود.

روز افتتاح کتابخانه فرا رسیده و جان یک کامیون کتاب به کتابخانه اهدا می کند که باعث خوشحالی بیش از حد محبوبه می شود. آی سون به احسان شغال می گوید که این کتابخانه نباید افتتاح شود.

Gun Ay

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *