خلاصه داستان سریال ترکی هرجایی قسمت 110

سلام همراهان عزیز الو سریال در این بخش خلاصه داستان سریال هرجایی قسمت 110 را آماده کردیم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال هرجایی قسمت 79

سریال هرجایی قسمت 110

الیف در عمارت شاداغلو وقتی مادربزرگ و میران را عصبی می بیند داد می زند: « من با خواست خودم آمده ام. » عزیزه به صورت او سیلی می زند و آزاد و جهان جلوی او را می گیرند و می گویند که الیف یک شاداغلو است. الیف به میران می گوید: «تو بهتر از همه میفمی عشق یعنی چه. من هم عاشق آزاد هستم. مادربزرگم را بردار و با خودت ببر. »

و رو به عزیزه می گوید: «زندگی همه را خراب کردی و خانه را به جهنم تبدیل کردی… حالا از اینجا برو. » و دست آزاد را در دست می گیرد.

عزیزه که پیش نصوخ احساس حقارت کرده به سمت در می رود و جهان داد می زند: «ما به ناموس کسی توهین نمی کنیم بلکه کسی را که به زمین افتاده بلند می کنیم. »

اصلان بی ها به عمارتشان برمی گردند. سلطان که خبر دارد لبخند می زند و عزیزه یقه میران را می چسبد و می داد می زند: «تو به الیف جرئت دادی! تو مقصری! باید دستش را میگرفتی و به خانه برمی گرداندی. ولی به خاطر عشقت ساکت ماندی و کاری نکردی. هر بلایی سر ریان آوردیم سر الیف خواهند آورد. » میران با درماندگی داد می زند که آن تصمیم خود الیف بوده. سلطان از آن طرف می گوید: «ریان مقصر است که الیف را به سمت آزاد فرستاد چون می دانست الیف آزاد را دوست دارد. »

عزیزه با خشم به سمت ریان می رود و ریان رو به میران می گوید: «وقتی سلطان و الیف درمورد عشق الیف به آزاد صحبت می کردند شنیدم و قسم میخورم کاری نکردم. » میران از سلطان می پرسد که چرا او چیزی نگفته؟ او هم جواب می دهد: «من الیف را از عشق آزاد منصرف کرده بودم و داشت میرفت لندن ولی معلوم است که ریان نظر او را عوض کرده. »

عزیزه به ریان و میران می گوید: «شما الیف را گول زدید و بعد سکوت کردید. »

شوکران از آن طرف می آید و می گوید: « حق نداری با نوه های من اینطوری حرف بزنی. مقصر خودت با رفتارهایت هستی. »

عزیزه بر سر شوکران داد می زند و میران از شوکران طرفداری می کند. عزیزه به میران می گوید: «زبانت فقط برای من دراز است. برایت متاسفم. »

و ریان رو به سلطان می گوید: «با دروغ هایت دنبال قربانی می گردی ولی ما قربانی تو نمی شویم. »

میران به عزیزه می گوید: «دنبال مقصر نباش. تو با رفتارت الیف را فراری دادی. من هم اشتباه کردم و او را به تو سپردم. »

ریان در اتاق به میران توضیح می دهد که به فکرش هم نمی رسید که الیف به جای رفتن به لندن با آزاد برود. میران می گوید: «هردو میدانیم که آزاد برای انتقام از من با الیف ازدواج کرد چون هنوز تو را دوست دارد. »

ریان می گوید: «آزاد پسر خیلی خوبی است و مطمئن باش هرگز الیف را اذیت نخواهد کرد. الیف عاشق آزاد است و دختر قوی است و می داند چطور از پس مشکلات بربیاید. »

از آن طرف نصوخ به آزاد می گوید: «آفرین که انتقام ما را از اصلان بی ها گرفتی. »

آزاد از نصوخ می خواهد این حرف را نزند و می گوید: «الیف عروس توست و برای انتقام با او ازدواج نکردم. »

ولی نصوخ داد می زند: «او میخواست هازار را بکشد. »

الیف با ناراحتی از اتاق خارج می شود و هازار پشت سر او می رود و می گوید: «از حرف پدرم ناراحت نشو. من و آزاد هوایت را داریم. تو ترسیدی و من را هل دادی ولی من با دروغم تو را بیشتر اذیت کردم. »

الیف از محبت او تشکر می کند و در مقابل سوال هازار که می پرسد آیا آزاد و او به هم علاقه دارند یا نه؟ می گوید: «من عاشق آزاد هستم ولی آزاد این را نمی داند. » و هازار متوجه می شود که آنها یک ازدواج صوری و توافقی انجام داده اند.

آزاد الیف را به اتاقش می برد و تلاشش را می کند که الیف آنجا احساس آرامش کند. الیف می گوید: «ما مثل شریک هستیم و یک ازدواج توافقی انجام دادیم پس خودت را خسته نکن. امیدوارم که این کار ما به درد بخورد و این انتقام تمام شود. »

عزیزه افرادش را جمع می کند تا به عمارت شاداغلو حمله کنند تا الیف را برگردانند.

میران به عزیزه می گوید: «نمیتوانی این کار را بکنی چون به اهالی خانه صدمه میزنی. من خودم میروم و الیف را برمی گردانم. »

و از فیرات می خواهد که اگر اتفاقی برای او افتاد مواظب خانواده اش باشد. ریان جلوی او را می گیرد و می گوید: « الیف با خواست خودش رفته و تو هم اگر بروی ممکن است اتفاقی برای خانواده من بیفتد که تو تا آخر عمر پشمان بشوی. پس این کار را نکن. »

میران منصرف می شود و با ریان برای عوض کردن حال و هوایشان بیرون می روند و عزیزه می فهمد که دیگر اختیار میران دست او نیست.

میران به ریان می گوید: «ظلمی را که در حق تو کردم حالا بیشتر درک میکنم. از حال خودم و عزیزه می فهمم که خانواده ات چقدر داغون شدند و من زندگی همه را زیر و رو کردم و حالا الیف تاوان کارهای من را می دهد. »

ریان به او اطمینان می دهد که الیف کنار آزاد در امان است. اما میران می گوید: «شاید حق با تو باشد ولی الیف نوه عزیزه است و کم مانده بود پدرت را به کشتن بدهد. برای همین هرگز از طرف شاداغلو ها پذیرفته نخواهد شد و این فکر من را دیوانه می کند. ریان از او می خواهد به خانه پیش مادربزرگ شوکران برگردند.

هاندان و جهان از ازدواج آزاد با الیف راضی هستند.

ولی جهان می گوید: «آزاد هنوز به ریان فکر می کند و ازدواجشان صوری است. »

و به نصوخ می گوید: «باید برای بچه ها عروسی مفصلی بگیریم. »

هازار هم موافق است اما نصوخ رو به هازار می گوید: «کم مانده بود تو را بکشد! یادت رفته چه بلایی سر ریان آوردند؟ »

هازار می گوید: «نباید یک دختر بی گناه تاوان اشتباه آنها را بدهد. » بالاخره نصوخ راضی می شود.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ترکی تردید (هرجایی)  قسمت 110 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال هرجایی (تردید) قسمت 111 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

 

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *