خلاصه داستان سریال ترکی هرجایی قسمت 114

سلام همراهان عزیز الو سریال در این بخش خلاصه داستان سریال هرجایی قسمت 114 را آماده کردیم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال هرجایی قسمت 79

سریال هرجایی قسمت 114

بالاخره میران با زحمت ریان را از میان آتش بیرون می کشاند و همراه الیف آن دو را به جای امن می رساند. ریان بیهوش است و الیف به آتش نشانی خبر می دهد. میران دوباره داخل ساختمان شده و آزاد را نجات می دهد. میران با عجله برمی گردد و با تنفس مصنوعی ریان را به هوش می آورد. و همگی سالم از آن ساختمان خارج می شوند.

به عزیزه و نصوخ خبر داده می شود که مزرعه آتش گرفته و نوه هایشان هم در ساختمان بوده و سریع هردو خانواده در مزرعه جمع می شوند و پلیس گزارش تهیه می کند. هازار به میران می گوید: «جانم را به تو مدیون بودم و حالا هم که ریان را نجات دادی. »

میران می گوید: «چهار جان به من بدهکاری! جان پدر و مادرم را از تو خواهم گرفت. » ناگهان نصوخ به سمت عزیزه می رود و می گوید: «کار تو بود! میخواستی عروسی را بهم بزنی که موفق شدی. » عزیزه با قیافه حق به جانب می گوید: «مگر دیوانه شده ای! یعنی من به نوه هایم ضرر میزنم؟ »

و دست الیف را می گیرد و می گوید: «اصلان بی ها برویم! » آزاد جلو می رود و الیف را به سمت خود می کشد و می گوید: «الیف شاداغلو است و اینجا می ماند. » سپس به سمت میران رفته و می گوید: «تو جان من را نحات دادی. من مدیون تو شدم. » میران می گوید: «مدیون من نیستی فقط نگذار الیف غصه بخورد. » و آزاد قول می دهد.

در عمارت اصلان بی همه خانواده نگران و ناراحت در حیاط منتظرند و میران و ریان و عزیزه وارد می شوند. شوکران میران را بغل می کند و خدا را شکر میکند اما عزیزه رو به میران می گوید: «کار آزاد است. او شما را به آنجا کشاند و مزرعه را آتش کشید. »

و رو به ریان می گوید: «بدون فکر رفتار نکن. تو یک اصلان بی هستی. با حرف خانواده ات نوه های من را به خطر نینداز. » میران که طاقتش تمام شده داد می زند: «از مرگ برگشتیم. بگذار لحظه ای نفس بکشیم. ما را نه آتش بلکه حرف های تو خواهد سوزاند. » سپس هردو به هتل می روند.

بعد از رفتن آنها عزیزه به سلطان می گوید: «فهمیدم که ازدواج آزاد و الیف کار تو بوده! پس منتظر باش تاوان خواهی داد! » سپس عزیزه در اتاقش سیلی به صورت یکی از افرادش می زند و می گوید: «چطور میتوانی انقدر بی دقت عمل کنی؟! نوه ام الیف کم مانده بود بمیرد. » و به خود قول می دهد که هرطور شده الیف را از شاداغلوها دور کند.

در عمارت شاداغلو هاندان مطمئن است که سوزاندن مزرعه کار عزیزه است و ازدواج آزاد و الیف جان آزاد را به خطر می اندازد. آزاد دوباره الیف را برای نشیندن این حرف ها به اتاق می برد.

از آن طرف ریان و میران هم به هتل می رسند اما ریان که در عرض چند ماه دوبار از مرگ حتمی آتش نجات پیدا کرده گریه کنان خودش را به بغل میران می اندازد. میران وقتی او را ناامید می بیند کبوتری را که سال پیش زخمی پیدا کرده بود و در هتل نگه میداشت دست ریان می دهد و می گوید: «این کبوتر با وجود این که توی قفس راحت بود ولی هرگز فکر آزادی را از سرش بیرون نکرد و همیشه تلاش می کرد فرار کند. »

ریان کبوتر را آزاد می کند و می گوید: «ما هم امیدمان را از دست نمیدهیم روزی آزاد خواهیم شد. »

سلطان که منتظر است عزیزه شب به سراغش بیاید و او را به تیمارستان بفرستد، با نگرانی به گونول که عصبی شده می گوید: «تو با طلاقت ما را به این روز انداختی و حالا باید تحمل کنیم. و این را هم بدان کسی که مزرعه را به آتش زد مادربزرگت بود. » گونول باورش نمی شود که وقتی میران و الیف در مزرعه هستند این کار را بکند ولی سلطان می گوید: «فقط عزیزه جرئت انجام این کارها را دارد. »

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ترکی تردید (هرجایی)  قسمت 114 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال هرجایی (تردید) قسمت 115 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

 

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

 

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *