خلاصه داستان سریال ترکی هرجایی قسمت 132

سلام همراهان عزیز الو سریال در این بخش خلاصه داستان سریال هرجایی قسمت 132 را آماده کردیم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال هرجایی قسمت 79

سریال هرجایی قسمت 132

با شنیدن حرف های عمر پهلوان میران از بی طاقتی روی زمین می افتد.

اما دوباره بلند می شود و به عمر می گوید: «مادربزرگم هیچ وقت این کار رو با من نمی کنه. تو دروغ گفتی.»

عمر جواب می دهد متاسف است ولی این عین واقعیت است و ادامه می دهد: «مادرت لباس به تن داشت. کسی به او تجاوز نکرده بود. هازار و دلشاه با گلوله مخمد اصلان بی زخمی شده بودن اما پدرت با اسلحه نفر چهارمی کشته شده بود که از اون ردی به جا نمونده بود. یه چوپان به اسم شهموس هم شاهد عینی ماجرا بوده ولی من خواستم بیشتر تحقیق کنم. عزیزه مانع شد و من رو از کار بیکار کرد و زندگیم رو عوض کرد. مادربزرگت از همه بیشتر در حق تو بی رحمی کرده.»

میران مثل خوابزده ها به راه می افتد و یاد حرف های عزیزه می افتد که به او گفته بود: «همونطور که با مادرت رفتار شد تو هم همونطور از شاداغلوها انتقام بگیر.»

او از ریحان خجالت می کشد و می گوید: «من زیر بار عشق تو له میشم.» و گریه می کند.

ریحان می گوید: «من از اول پشیمونی رو توی چشمای تو دیدم. انقدر خودت رو عذاب نده.»

اما میران که از خودش بیزار است می گوید: «من در حق تو مرتکب گناه بزرگی شدم. وقتی برگشتیم می تونی طلاق بگیری.»

ریحان می گوید: «مدت ها از تو فراری بودم اما دست بردار نبودی و من عشق تو رو باور کردم. حالا می خوای من برم. اگه برم چطوری می خوای زندگی کنی؟»

میران محکم او را بغل می کند و می گوید: «هرگز از پیشم نرو چون بدون تو نمی تونم خودم رو تحمل کنم.»

در ماردین هازار بعد از شنیدن حرف های آیلا داد می زند: «اگه خبر میدادی من خودم رو می رسوندم و اون بالاها سر دلشاه نمی اومد.»

و به تلخی گریه می کند. جهان دست او را می گیرد تا کمی آرام شود. آیلا می گوید: «دلشاه رو اذیت می کردن ولی همیشه عاشق تو بود. کاش می تونستید فرار کنید. هیچ وقت من و پدرت رو نبخش. هر چی به سر شما اومد کار پدرت بود.»

هازار که جانش از دست پدرش به لب رسیده به جهان می گوید: «اگه پدرم به من خبر داده بود الان دلشاه زنده بود و ما این زندگی مصیبت بار رو نداشتیم.»

هر دو تا صبح همانجا روی سنگ ها می نشینند و شب را به صبح می رسانند و صبح به طرف خانه به راه می افتند.

وقتی به عمارت می رسند هازار با فریاد پدرش را صدا می زند و همه اهل خانه جمع می شوند. او به نصوح می گوید: «چطور تونستی به یه دختر درمونده و بیچاره که به و پناه آورده بود پشت کنی و ناامیدش کنی؟ چرا در حق من و دلشاه این همه بدی کردی؟ ذره ای عذاب وجدان تو وجود تو نیست؟ من دیگه پدری به اسم نصوح ندارم.» و بیرون می رود.

جهان هم با گریه به پدرش می گوید: «از اینکه هیچ وقت بهم علاقه ای نشون ندادی خوشحالم.

چون تو زندگی کسایی رو که دوستشون داری به لجن می کشی. تو و عزیزه فرقی با هم ندارین.»

نصوح تلاش می کند به بچه هایش بفهماند که جریان طوری که آنها فکر می کنند نیست ولی پسرهایش از او رو برمی گردانند.

میران وریحان که دوباره پروازشان را از دست داده اند با ماشین از استانبول راه می افتند و قبل از هر کاری بعد از رسیدن به میدیات سر خاک دلشاه می روند.

هازار هم خودش را با پریشانی به گورستان می رساند و میران و او با هم رو به رو می شوند.

میران که فهمیده هازار بی گناه است برای همه بدی هایش در حق او شرمنده است. میران می گوید: «ژاندارم بهم گفت به مادرم تجاوز نشده و من تمام این سالها از این فکر دیوونه شده بودم.»

هازار گریه می کند و می گوید: «من امروز فهمیدم با تنها گذاشتن مادرت باعث مرگش شدم.»

هر دو قرار می گذارند تا همکاریشان را ادامه بدهند تا واقعیت ها برملا شود.

در ضمن می گویند هیچ کس نباید بفهمد که آنها در کنار هم حرکت می کنند. هازار به میران می گوید که شکران را برا حقاظت از او در مقابل عزیزه، او را به خانه خوشان برده است.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ترکی تردید (هرجایی)  قسمت 132 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال هرجایی (تردید) قسمت 133 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *