خلاصه داستان سریال ترکی هرجایی قسمت 135

سلام همراهان عزیز الو سریال در این بخش خلاصه داستان سریال هرجایی قسمت 135 را آماده کردیم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال هرجایی قسمت 79

سریال هرجایی قسمت 135

هازار تنها و غمگین در حیاط نشسته و به دلشاه و امیدهای بربادرفته اش فکر می کند. نصوح سراغش می رود و می گوید باید صحبت کنند.

هازار می گوید: «هر چی بگی دلشاه دیگه برنمی گرده. اگه از اول درست و عاقلانه رفتار کرده بودی این فلاکت ها رو نداشتیم و بچه های ما عذاب نمی کشیدن و من نصف قلبم رو با دلشاه به خاک نسپرده بودم.»

نصوح جلوی او می ایستد و می گوید: «قسم می خورم که تصمیم داشتم بعد از تموم شدن سربازیت برای تو و دلشاه عروسی مفصلی بگیرم.

ولی همون موقع محمد اصلان بی سراغم اومد و گفت بهت بگم دلشاه رو فراموش کنی و بهش نامه ندی چون با دلشاه رابطه داره و به زودی باهاش ازدواج می کنه. گفت در غیر این صورت تو رو خواهد کشت و من به خاطر همین وقتی دلشاه ازم کمک خواست ردش کردم.»

هازار داد می زند: «به یه زن مرده تهمت نزن و انقدر دروغ نگو.» و از پدرش جدا می شود.

جهان که حرف های آنها را شنیده سراغ پدرش می رود و می گوید: «تو اون شب دنبال داداشم رفته بودی.

با ماشین سبزرنگ و جدیدت. من همون روز اون با اون ماشین تصادف کردم و چراغش رو شکستم. فردا اون ماشین رو فروختی.

اینو امروز از یه شاهد شنیدم.» نصوح انکار می کند ولی جهان می گوید: «راست بگو. تو محمد اصلان بی رو کشتی یا هازار؟»

نصوح که نمی خواهد پای هازار را وسط بکشد می گوید: «من کشتم.»

از آن طرف میران به هراه ریحان به عمارت بی برمی گردد. میران از مادربزرگش و همه اهل خانه می خواهد که در حیاط جمع شوند.

هازار هم به خواست او حاضر می شود. عزیزه با دیدن هازار می گوید: «تو دشمن منی. به چه حقی به خونه من اومدی؟»

میران می گوید: «چرا نباید به اینجا بیاد در حالی که بیگناهه؟» با این حرف او عزیزه با تعجب نگاهش می کند.

میران ادامه می دهد: «امشب اینجا همه خواهند فهمید در گذشته چه اتفاقی افتاده.»

در همین موقع فیرات به همراه شهموز وارد حیاط می شود و همه به شهموز چشم می دوزند و عزیزه با دیدن او حساب کار دستش می آید.

شهموز که از دیروز با میران تماس گرفته بود و به او خبر داده بود به خانه اش برود و حرف های عزیزه و نقشه هایش را از پشت پنجره گوش کند، به میران گفته بود از ظلم عزیزه خسته شده و می خواهد علیه او شهادت بدهد چون کارهای او زندگی اش را عوض کرده و خیلی چیزها را از او گرفته و از همین رو بود که میران فهمید مادربزرگش او را با یک دروغ بزرگ کرده.

شهموز دوباره شروع می کند و علیه عزیزه شهادت می دهد و همه چیز را برملا ی کند.

هازار که دیروز نتوانسته بود از شهموز هیچ حرفی بکشد با حیرت به حرف های او گوش می دهد و میران بعد از همه این حرف ها رو به مادربزرگ و همه می گوید: «عزیزه لیاقت داشتن اسم اصلان بی رو نداره و لیاقت موندن در این خونه و زندگی با ما رو هم نداره. باید وسایلش رو جمع کنه و از اینجا بره.»

سپس از راننده اش می خواهد اتومبیل را جلوی در عمارت بیاورد و از عزیزه می خواهد آنجا را ترک کند و عزیزه در سکوت و حیرت به او چشم می دوزد.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ترکی تردید (هرجایی)  قسمت 135 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال هرجایی (تردید) قسمت 136 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *