خلاصه داستان سریال ترکی هرجایی قسمت 146

سلام همراهان عزیز الو سریال در این بخش خلاصه داستان سریال هرجایی قسمت 146 را آماده کردیم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال هرجایی قسمت 144

سریال هرجایی قسمت 146

فیرات ریحان را به جای دنجی می برد تا کمی استراحت کند. ریحان به او می گوید: «دیشب تصمیم قطعی داشتم که از این شهر برم ولی جدا شدن از عزیزانم به این راحتی نیست.»

در همین حال شکران که میران به او جای ریحان را خبر داده از راه می رسد و از ریحان می خواهد با او به روستا برگردد و می گوید نتوانسته از دلشاه محافظت کند اما می خواهد مراقب ریحان باشد.

ریحان همراه شکران به خانه او می رود و شکران چند دست از لباس های دلشاه را به او می دهد و می گوید: «گریه و ناراحتی فرزند دل پدر و مادر رو خون می کنه. پدرت رو بیشتر از این آزار نده.» فیرات به هازار جای ریحان را خبر می دهد و هازار هم میران را در جریان می گذارد و هر دو با عجله به سمت روستا حرکت می کنند.

در خانه شاداغلو آزاد که شب گذشته را بیرون از خانه گذرانده مست و بدحال به خانه می رسد. او همیشه سعی داشت از ریحان حمایت کند و حالا از طرف ریحان به بی توجهی متهم شده بود. جهان با دیدن سر و وضع او عصبی می شود و الیف می آید و آزاد را به اتاق می برد و به او می گوید: «هنوز ریحان تو خیالته. تو هرگز نمی تونی من رو دوست داشته باشی.»

و حلقه ازدواجش را از دستش درمی آورد و روی میز می گذارد و آزاد می گوید: «من هیچ وقت فریبت ندادم.» و با بی خیالی به خواب می رود. وقتی ساعتی بعد الیف به اتاق برمی گردد آزاد با نگرانی از او می پرسد آیا در حال مستی چیز بدی به او گفته؟ الیف که عاشق آزاد است از حرف او خوشحال می شود و حلقه را در دستش می کند و می گوید حرف بدی نزده است و او را بغل می کند.

عزیزه خدمتکارش محمود را صدا می زند و می گوید: «حالا وقتشه که پدر واقعی ریحان رو به اون نشون بدیم. اینطور که معلومه ریحان میران و هازار رو توی قلب خودش کشته. الان بهترین فرصت برای زدن ضربه آخره.»
در روستا ریحان با دیدن هازار و میران به آنها می گوید: «چرا نمی فهمید؟ من می خوام تنها باشم.» هازار به او می گوید: «وقتی به دنیا اومدی و چشمم به تو افتاد به خودم قول دادم که مواظب تو باشم و نذارم هیچ وقت آب توی دلت تکون بخوره. من هرگز رهات نکردم. خواهش می کنم منو تنها نذار.» ریحان گریه می کند و احساس می کند دلش می خواهد پدرش را در آغوش بکشد اما جلوی خودش را می گیرد.

فیرات به عمارت اصلان بی برمی گردد و گونول کنجکاو است بداند تصمیم فیرات در مورد عزیزه چیست. فیرات می گوید: «از این به بعد کسی که از سایه خودش هم باید بترسه عزیزه ست. من دیشب فهمیدم ریحان دختر واقعی هازار نبوده و عزیزه هم از این موضوع خبر داشته.»

گونول با تعجب به فیرات نگاه می کند و در همین حال سلطان که طبق معمول در حال استراق سمع است جلو می آید و می پرسد که آیا خبری از پدر واقعی ریحان هست یا نه. فیرات چیزی در این مورد نمی داند. از آن طرف آسیه هم که دیگر معلوم شده به عنوان جاسوس در آن خانه کار می کند همه چیز را از پشت در می شنود.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ترکی تردید (هرجایی)  قسمت 146 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال هرجایی (تردید) قسمت 147 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

کانال تلگرام الو سریال

 

 

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *