خلاصه داستان سریال ترکی هرجایی قسمت 224

سلام همراهان عزیز الو سریال در این بخش خلاصه داستان سریال هرجایی قسمت 224 را آماده کردیم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید. 

سریال هرجایی قسمت 152

سریال هرجایی قسمت 224

ریحان از خواب بیدار می شود و به ایوان می رود و میران را می بیند که برایش میز چیده و حیاط را چراغانی کرده است. میران با بغض می گوید: «تنها زنی که عاشقش شدم تو هستی و هرچی یاد گرفتم از تو یاد گرفتم. ولی نمی تونم خودم رو کنترل کنم و حرصم رو سر تو خالی نکنم. دیگه تاوان هیچ اشتباهی رو تو پس نمیدی. من از تو و پسرمون عذرخواهی می کنم.» ریحان هم می گوید: «همین که بدونی من هرکاری می کنم برای تو و خانواده م می کنم کافیه.» میران دوان دوان می آید و او را در آغوش می کشد سپس هدیه اش را به او تقدیم می کند. او سرپرستی چند دختر یتیم را قبول کرده و سند آن را به ریحان می دهد و می گوید: «تو سرپرست اون دخترا خواهی بود.» ریحان از شوق میران را در آغوش می گیرد.
فسون با خبر می شود که جهان می خواهد با خانواده اش از میدیات برود. او به یارن زنگ می زند و می گوید: «جلوی عمارت شاداغلو منتظرتم.» یارن که از همه چیز خسته شده به کوچه می رود و سوار ماشین فسون می شود و از او عذرخواهی می کند. هاندان وقتی متوجه می شود دخترش را فسون با خودش برده از وحشت جیغ می کشد. جهان سوار ماشینش می شود و به تعقیب فسون می رود. فسون یارن را به محل کشته شدن هارون می برد و از او توضیح می خواهد. یارن به آرامی می گوید: «اسلحه رو از کمرش کشیدم و اون خواست اونو از دستم بگیره. اسلحه رو شلیک کردم و هارون به زمین افتاد. دیگه نفس نکشید. من قاتل پسرتم.» فسون که از شنیدن اینها قلبش به درد آمده اسلحه اش را به سمت یارن می گیرد و می گوید: «از پدرت جسورتری!»
نصوح هازار را از شکرت برمی دارد و می گوید: «باید یه جایی بریم.» و او را به مزرعه پیش عزیزه می برد. هازار که چشم دیدن عزیزه را ندارد پدرش را سرزنش می کند اما نصوح آنها را در اتاق تنها می گذارد. عزیزه با چشم اشک بار به هازار می گوید: «برای نجاتت تو آتیش رفتم. داشتی گریه می کردی. ولی پیدات نکردم و خودم سوختم. بعدها مادربزرگت به من گفت تو مردی و نصوح هم ازدواج کرده. به پدرت هم گفته بود که من مردم و برای همین از نصوح خبری نشد. من فقط به انتقام فکر کردم. بعدها سه تا پسر به دنیا آوردم ولی هیچ کس جای تو رو نگرفت. ولی خدا منو با تو امتحان کرد.» هازار گریه می کند و می گوید: «باورت نمی کنم. هرگز به تو مادر نخواهم گفت. تو عشقم رو از من گرفتی. دخترم رو با لباس عروس توی میدون شهر انداختی. پسرم رو نابود کردی. چرا انقدر بد شدی؟» عزیزه از هازار می خواهد که او را بکشد و هر دو را از این عذاب راحت کند. هازار اسلحه را به او می دهد و می گوید: «اگه آرزوی مرگ داری خودت انجام بده.» و از اتاق خارج می شود و وقتی کنار پدرش می رسد هر دو صدای شلیک گلوله می شنوند و به هم خیره می شوند.
از آن طرف ریحان از میران می خواهد که یک شانس دوباره به عزیزه بدهد تا شاید عزیزه بتواند محبت خودش را ثابت کند. میران می گوید: «تو قلب بزرگی داری. توی قلب تو حتی برای اون پیرزن ترسناک هم جایی هست.» و به فکر فرو می رود.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ترکی تردید (هرجایی)  قسمت 224 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال هرجایی (تردید) قسمت 225 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *