خلاصه داستان سریال ترکی وصلت قسمت 105

سلام همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 105 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال وصلت قسمت 105

فریده سراغ نجمی می رود و در مورد نوار و مینیاتور با او صحبت می کند. نجمی به او می گوید که او قسمتی که وظیفه اش بوده را ادا کرده و حالا حل کردن ادامه مسئله و راز داخل نقاشی بر عهده ی عزیز است.
وقتی فیرات در آرامش سعی می کند حصیبه را راضی به اسباب کشی به خانه ی پدری فائق کند، حصیبه با عصبانیت داد و بیداد راه می اندازد و فیرات را هم نفرین می کند. بعد فیرات می گوید: «مامان به این خونه هم به چشم شراکت نگاه کن. فکر کنم از طریقش بتونیم ثابت کنیم تو شرکت شریکیم. » حصیبه فکری می کند و می گوید: «تو فقط به فکر خودت باش پسرم. فریده کاری واسه ما نمیکنه. باید حقمونو پس بگیریم. »
فریده به شرکت و اتاق عزیز می رود که با تحسین روبرو می شود. تحسین وقتی می بیند عزیز همراه او نیست کمی نگران پسرش می شود و فریده فورا می گوید: «عزیز آخرین بار با شما بوده. شما باید خبر داشته باشین کجاست. » تحسین می گوید: «تو داری از من حساب میپرسی؟ همه این بلاهارو تو سر عزیز آوردی. » فریده می گوید: «چه زود اتفاقات توی شوی لباس رو فراموش کردین! » تحسین می گوید: «ازت سواستفاده کردن دخترم! تو فقط قربانی بودی. » فریده با عصبانیت می گوید: «چه قبولش کنید چه نه، عزیز بزرگترین ضربه رو از خانواده اش خورد. » تحسین می گوید: «تو کی هستی که با من اینطور صحبت میکنی؟ » فریده لبخند می زند و می گوید: «بذارین یاداوری کنم که من دختر فائق چائلار هستم! »
آلتان سراغ یالچین هم می رود تا در مورد عزیز با او صحبت کند. امینه که او را دیده تعقیبش می کند و از انجایی که فکر می کند انها با هم دعوا می کنند، با جیغ و داد خودش را وارد اتاق می کند و می گوید: «خواهش میکنم دعوا نکنید! » یالچین و آلتان با تعجب به او چشم می دوزند.
تکین و نجمی وارد مغازه ی صالح می شوند. تکین متوجه نبود تخته ی بازی می شود و نجمی با دلهره می گوید: «این اصلا خوب نشد. »
عزیز به همراه صالح در جنگل مشغول جمع کردن هیزم هستند… صالح از عزیز می خواهد تا چوب ها را با فاصله بگذارد که هوا بخورند. عزیز این کار را انجام نمی دهد و به او چشم می دوزد. صالح با جدیت می گوید: «کاری که گفتم رو بکن. » عزیز می گوید: «اگه راه درستی نباشه چی؟ » صالح می گوید: «این راه حقه. اگه ازش جدا بشی میسوزی. » همان موقع از هیزم های جمع شده دودو بلند می شود و چوب ها شروع به سوختن می کنند.
کرم به در خانه ی حصیبه می رود و به او می گوید که قصد دارد مادربزرگش را برای همیشه پیش خودش ببرد. حصیبه با شنیدن این حرف، خیلی خوشحال می شود. کرم بعد از اجازه از فائق مادربزرگش را از آن خانه خارج می کند. گولتن و آنیتا با دیدن هم همدیگر را در آغوش می گیرند و به یاد گذشته می افتند… کمی بعد سلطان از راه می رسد و انیتا او را آلیس صدا می زند. گلتن به کرم نگاهی می اندازد و کرم با اشاره به او می فهماند که حرفی نزند…

امیدواریم از مطالعه  خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 105 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 106 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *