خلاصه داستان سریال ترکی وصلت قسمت 141

سلام همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 141 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال وصلت قسمت 141

فریده با حالی بد و ناراحت پیش فائق و حصیبه می نشیند و می گوید: «وقتی از بازار رد شدم اینارو دیدم و دلم خواست براتون هدیه بخرم. » و کاپشنی برای فائق در این روزهای سرد و شالگردنی به حصیبه هدیه می دهد. به جان هم دستگاه بازی ای که همیشه آرزویش را داشت هدیه می دهد و بدون حرفی و با غصه زیاد به اتاقش برمی گردد. حصیبه به فائق می گوید: «این دختره باز یه چیزیش هست! »
تحسین مقابل نجمی می نشیند و می گوید: «از پشت مینیاتور دوتا پاکت بیرون اومد. یکی برای بولنت و یکی برای من. میدونی تو پاکت ها چی بود؟ » نجمی می گوید: «اونجاش به من مربوط نیست. » تحسین می گوید: «بولنت پاکت مربوط به خودش رو اتیش زد. اون خلاص شد اما پاکت من دست کرمه و علیه م دارن ازش سو استفاده میکنن. » نجمی می گوید: «بولنت و تو بالاخره باید تقاص کارهاتون رو پس بدین! » تحسین می گوید: «اگه من بگم دستور قتل خانواده ت رو کی داده بهم کمک میکنی؟ » نجمی با عصبانیت می گوید: «مگه بهت خوبی بدهکارم؟! » تحسین بلند می شود که برود. نجمی یقه ی او را می گیرد و با خشم می گوید: «زود باش حرف بزن مرتیکه! » تحسین می گوید: «بولنت دستور قتل خانواده ت رو داد. اگه باور نمیکنی میتونی از صفا و کشانلی بپرسی! » تحسین انجا را ترک می کند. نجمی قلبش درد می گیرد و روی زمین می افتد تکین به کمکش می رود. نجمی بلند می شود و حالا که خون جلوی چشمانش را گرفته به تکین می گوید: «وقت شکار من رسیده تکین! »
درست مثل روز اولی که فریده و عزیز با هم روبرو شده بودند، این بار هم در همان خیابان کیف فریده روی زمین می افتد و فورا اسلحه ای که در اتاق یالچین بود و فریده آن را برداشته بود را برمیدارد و دوباره داخل کیفش پنهان می کند. عزیز همانجا با ماشین روی ترمز می زند. او از دیدن فریده خوشحال می شود اما فریده سعی می کند چشمانش را از او بدزدد. عزیز او را در آغوش می گیرد و فریده با بغض می گوید: «نترس من کنارتم… »
کرم میان کارمندهایش می رود و روی میزهایشان می پرد و قدم می زند. او به یکی از کارمندها به دروغ می گوید: «تو داری تو ساعت کاری بازی میکنی؟! پس اخراجی! » و بعد رو به بقیه می گوید: «چون نتونست بگه که کار اون نیست اخراج شد! » یکی دیگر از کارمندها جلو روی او می ایستد و می گوید: «اون آدمی که اخراج کردین یکی از بهترین کارمندها مون بود. شما نمیتونین سرخود این کارو کنین! » کرم او را هم اخراج می کند!
عزیز و فریده به یک کافه می روند و در مورد آینده شان صحبت می کنند. فریده مدام بغض می کند اما سعی می کند با لبخند آن را فرو بخورد. در آخر او عزیز را در حالی که اشک می ریزد در آغوش می گیرد و حلقه ای که قرار بود روزی که دوباره آماده گی اش را داشت را دستش کند داخل جیب عزیز می اندازد و می رود.

امیدواریم از مطالعه  خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 141 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 142 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *