خلاصه داستان سریال ترکی ستاره شمالی قسمت 46

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ستاره شمالی قسمت 46 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال ستاره شمالی قسمت 25

سریال ستاره شمالی قسمت 46

کوزی هیزم هایی را که بریده است،داخل ماشین می گذارد.در این موقع،پدر عثمان با ماشین جنگلبانی و یک مامور دیگر آنجا می رسند.پدر عثمان می گوید که مامور محیط زیست است.کوزی اهمیتی نمی دهد و می خواهد برود که او اسلحه اش را در اورده و دو تیر هوایی شلیک می کند و اضافه می کند که باید بخاطر دزدیدن اموال عمومی او را دستگیر کند.کوزی اعتراض می کند، ولی آنها به او دستبند می زنند و او را می برند.کوزی به ییلدیز هشدار می دهد که اینکارش را تلافی می کند.
شب،کوزی با ماشینش برمیگردد و از دور برای ییلدیز خط و نشان می کشد.نصف شب،کوزی آهسته بطرف خانه ییلدیز می رود و در سبدی مقداری هیزم می گذارد.او می خواهد برگردد که نورافکن به سمت او روشن می شود و شکرو می گوید که :«تو را در حال دزدی دستگیر کردیم.» ییلدیز بیرون آمده و به کوزی اخطار می دهد که
اگر هیزم ها‌ را ببرد، دوباره برای هیزم دزدی به پلیس زنگ می زند.آنها با هم بحث می کنند و ییلدیز به او توصیه می کند که از آنجا برود.کوزی می گوید که از لج او نخواهد رفت.کوزی عصبانی به خانه برمی گردد و با خشم، صندلی ها را می شکند و‌ میخواهد از چوبهای شکسته صندلی ها بعنوان هیزم،استفاده کند.
در این موقع ،سه دختر کوزی آنجا می آیند.
کوزی به آمدن آنها اعتراض کرده و می گوید که می خواهد تنها و در آرامش باشد.دخترها می گویند که او نمی تواند آنها را خانه پدر بزرگ بگذارد‌‌ و خودش به تنهایی آنجا بماند.دخترها از آشتی کردن او با ییلدیز سوال می کنند.کوزی می گوید که حتی اسم او را هم بر زبان نیاورند‌، زیرا ییلدیز همه را فریب داده و قصد انتقام جویی داشته است.
فریده می گوید که آنها به عشق ییلدیز باور دارند و‌ نمی توانند یک طرفه قضاوت کنند، و باید با ییلدیز نیز حرف بزنند.اگر او کار خیلی بدی انجام داده باشد،باید به همه حساب پس بدهد.
هر سه دختر به خانه ییلدیز می روند.
شکرو در را باز می کند و فکر می کند آنها برای گرفتن هیزم آمده اند. دخترها وارد خانه شده و می گویند که می خواهند با ییلدیز حرف بزنند.
شکرو به دخترها می گوید که قرار نیست ییلدیز به آنها حساب پس بدهد. ییلدیز به شکرو می گوید که بیرون برود تا او با دخترها صحبت کند.دخترها می خواهند بدانند که چرا با کوزی دعوا کردند و چه کمکی از آنها در این مورد ساخته است.
ییلدیز اعتراف می کند که به کوزی گفته است که برای طلاق از شعله،پیش مردی که شعله با او بوده برود و‌ از او مدارک بخواهد.دخترها متعجب می شوند.
فریده می گوید که او درک می کند که ییلدیز نمی خواهد با یک مرد متاهل رابطه داشته باشد، و برای اثبات خیانت شعله و طلاق آنها، این خواسته‌ را از کوزی داشته است.
ییلدیز سرش را به علامت تایید تکان می دهد.آنها در این مورد با هم حرف می زنند.فریده می پرسد که آیا از اینکه کوزی را با این کارش،ناراحت کرده،پشیمان است؟ دخترها انتظار جواب مثبت دارند. ییلدیز چند لحظه مکث می کند و بعد می گوید که پشیمان نیست چون که دیر یا زود،باید با واقعیت روبرو شوند.
دخترها ناراحت می شوند اما چیزی نمی گویند و سکوت می کنند.
کوزی صندلی ها را شکسته تا آنها را هیزم کند.ناهیده و صفر وارد آنجا می شوند و از دیدن حال و روز کوزی،تعجب می کنند و می فهمند که کوزی و ییلدیز آشتی نکرده اند.
کوزی می گوید که ییلدیز هیزم های او را دزدیده است.ناهیده می پرسد که ییلدیز که برای عذر خواهی آمده،چرا او را نبخشیده است؟
ناهیده به کوزی می گوید که کار اشتباهی می کند که بخاطر یک حرف،عشق بیست ساله را رها می کند.کوزی در جواب می گوید که ییلدیز عاشق من نبوده، بلکه منتظر بوده که انتقام بگیرد و ادعا می کند که فریب خورده است.
فریده به ییلدیز می گوید که متوجه است که او بخاطر غرورش لجبازی می کند و پدرش هم به اندازه او لجباز است.برای همین یکی از آنها باید عقب نشینی کند.دخترها او را سرزنش می کنند که نباید بخاطر غرور و لجبازی،عشق شان را فدا کنند.آنها می گویند که از او حمایت می کنند و‌ میخواهند که کارها را به آنها بسپارد.
سرانجام ییلدیز تسلیم می شود.او قبول می کند که دیگر لجبازی نکند.
آنها همدیگر را بغل می کنند و ییلدیز می گوید که آنها را خیلی دوست دارد.در این موقع در می زنند و آنها فکر می کنند کوزی است. گوکچه در را باز می کند و با تعجب شعله را می بیند.شعله هم با دیدن آنها،می پرسد که آنجا چکار دارند؟ یبلدیز می گوید که آنها مهمان هستند ولی او خودش،آنجا چکار دارد؟ شعله با طعنه می گوید که برای گفتن تسلیت آمده است، زیرا که او از کوزی جدا شده است. ییلدیز می گوید که اشتباه می کند و او نه از کوزی و نه از عشقش منصرف نشده است.شعله ادعا می کند که کوزی با برگشتن او،از عشقش عقب نشینی کرده است‌ و به ییلدیز اخطار می دهد که کوزی،هنوز شوهر او است و نمی خواهد که او اطراف شوهرش باشد و زودتر از آنجا برود.
دخترها از ییلدیز حمایت می کنند و میگویند ،کسی که باید برود،خود شعله است. ییلدیز هم در کنار دخترها می ایستد و به شعله می گوید که زمان روبرو شدن با واقعیت ها رسیده است.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ستاره شمالی  قسمت 46 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال ستاره شمالی قسمت 47 مراجعه فرمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *