خلاصه داستان سریال ترکی وصلت قسمت 71

سلام همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 71 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال وصلت قسمت 71

وقتی صبح فریده پیش حصیبه می رود تا حال او را بپرسد، حصیبه با عصبانیت به او می توپد و می گوید: «هرچی میکشیم از دست توئه فریده. اگه جیلان به این حال و روز افتاده به خاطر توئه!»

فریده با عصبانیت بلند می شود تا بیشتر از این با او بحث نکند. اما فائق حرف های آنها را شنیده و می گوید: «تا چشم باز کردی به دخترم گیر دادی؟ »

حصیبه می گوید: «تو به دختر و پسر من گیر میدی خوبه نه؟! »

فریده برای این که به این بحث خاتمه بدهد از پدرش می خواهد تا به شوی لباسش بیایند و کنارش باشند.

بعد از رفتن فریده، فائق از حصیبه می پرسد: «تو چی از جون این دختر میخوای؟ » حصیبه با نفرت می گوید: «میخوام بره گم شه فائق! » فائق هم با دلخوری خانه را ترک می کند.

پریهان دوباره به عزیز می گوید که اجازه ازدواجش با آن دختر محله ای را نمی دهد.

عزیز می گوید: «به گفته تو آسمون یکی شده و اتفاقا من بهش پیشنهاد ازدواج دادم و اونم قبول کرد مادر. دیگه دست از دخالت تو زندگیم بردار. »

سلطان از مادرش می خواهد کنارش بشیند و می پرسد: «مامان تو از این که بابا تو تصادف من دست داشت خبر داشتی؟ » پریهان جا می خورد و در حالی که شوکه شده به نقطه ای خیره می شود.

سلطان می خواهد که مادرش خبر نداشته و پریهان با حالی بد اتاق او را ترک می کند.

کمی بعد هم کرم به سلطان سر می زند و زنجیری را که صالح به او داده بود را به سلطان می دهد و می گوید: «واقعا عجیب بود. بدون این که بدونه من داداش توئم، گفت زنجیر رو بدم به تو! »

سرپیل وقتی می فهمد که اشتباهی آدرس رستوران دیشب را به نهیر داده، این خبر را به عزیز هم می دهد.

عزیز به فکر فرو رفته و به اتاق نهیر می رود و می گوید: «نهیر من هرچیزی به تو بگم فایده ای نداره. »

نهیر می پرسد: «واقعا با همچین دختری ازدواج میکنی؟ » عزیز می گوید: «به خاطر این که راضی بشی فکر کنم وقتی ما بله رو بگیم باید اونجا باشی. به همین دلیل نهیر تا زمانی که دعوت نامه ها آماده بشن، اول از همه برای تو میفرستم. » و اتاق را ترک می کند.

نهیر با نفرت بیشتری به آیسون زنگ می زند تا مطمئن بشود کار فریده را در شوی امشب خراب کند!

فائق به دیدن صالح می رود و می گوید: «فریده هرچقدر دختر منه دختر توام هست… من فهمیدم که فریده و یالچین جز عشق خواهر و برادری نسبت به هم حسی نداشتن.

اما فریده دیروز از این که دلش پیش کسی گیر کرده گفت… به نظر تو صلاحه؟ »

صالح می گوید: «فریده دختر عاقلیه. دو نفر وقتی همو بخوان و تو تقدیرشون باشه، اون کار میشه… من ضامن انتخاب فریده هستم. » و خیال فائق را راحت می کند.

عزیز از فریده می خواهد تا با هم به ساختمان مراسم شو بروند و آمادگی ها را انجام بدهند.

امینه هم از راه می رسد و وقتی فریده از او می خواهد به جمع عزیز و آلتان بروند، امینه عقب می کشد و طور عجیبی رفتار می کند.

پریهان هم خودش را می رساند و به نهیر با لبخند شیطانی می گوید که نقشه های خیلی خوبی برای فریده در سر دارد!

فیرات وقتی کسی در خانه نیست، به دنبال جیلان به طبقه بالا می رود و وقتی می بیند خبری از او نیست عصبانی می شود که چشمش به نامه ای از طرف جیلان روی بالش فریده می افتد و آن را می خواند.

جیلان نوشته: آبجی من فکر میکردم به مرور کرم هم عاشقم بشه اما اون فقط منو با پول خرید و ازم سواستفاده کرده. شاید اگه روزی با خودم آشتی کردم پیشتون برگردم….

امیدواریم از مطالعه  خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 71 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 72 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *