خلاصه داستان سریال ترکی وصلت قسمت 70

سلام همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 70 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال وصلت قسمت 70

عزیز جعبه ی انگشتر را باز می کند و مقابل فریده می گیرد و منتظر می ماند. فریده در حالی که اشک می ریزد حرفی نمیزند.

عزیز فورا می فهمد که الان وقت مناسبی نیست و جعبه را توی جیبش می گذارد. فریده می گوید: «بله… » عزیز می گوید: «میدونم عجله کردم… »

فریده دوباره می گوید: «نمیشنوی عزیز دارم میگم بله… » عزیز هیجان زده و خوشحال می شود و حلقه را توی دست فریده می کند.

همان موقع جان به فریده زنگ می زند و در حالی که گریه می کند می گوید که حصیبه حالش بد شده و او را بیمارستان برده اند. فریده فورا از عزیز می خواهد تا خودشان را به بیمارستان برسانند.

جیلان به کرم زنگ می زند و او را سرزنش می کند. کرم با عصبانیت می گوید: «من نجاتت دادم جیلان! » جیلان به کرم می گوید که دیگر کاری با او نداشته باشد و گوشی را قطع می کند.

وقتی عزیز و فریده در ماشین هستند، پریهان هم به عزیز زنگ می زند و می گوید که تحسین حالش بد شده اما الان در خانه است.

عزیز هم با نگرانی اول فریده را به بیمارستان می رساند و بعد خودش سراغ پدرش می رود.

وقتی فریده به بیمارستان می رسد، پدرش او را با لباس سهیلا می بیند و مات و مبهوت می ماند.

فریده فقط می گوید: «توضیح میدم بابا جون. » آنها به همراه حصیبه که حالا حالش بهتر شده به خانه برمی گردند.

صالح از بین وسایل قدیمی اش، پاکت نامه ای را بیرون می کشد که معلوم است از طرف مادرش به او در جوانی اش است.

مادرش نوشته: صالح بهتره دیگه برگردی خونه. بابات حالش بده… صالح با مرور دوباره نامه، کمی ناراحت می شود.

از طرفی گلتن به صالح فکر می کند و به خود می گوید: «باورم نمیشه صالح کولیبر جراح معروف با اون همه برو بیا الان تو محله ی کوچکی تو کادیرگاه یه مغازه رو میگردونه… »

عزیز به خانه می رسد. پریهان توضیح می دهد که تحسین ار تعقیب کرده و او را بین دو قبر که افتاده روی زمین پیدا کرده.

وقتی عزیز از مادرش می پرسد که ان دو قبر مال چه کسانی بوده، پریهان می گوید که نمیداند.

فائق به عکس سهیلا خیره شده و با خود می گوید: «چطور میتونه یه دختر انقدر شبیه مادرش باشه سهیلا… »

همان موقع فریده پیش پدرش می آید و در آغوشش می گیرد و بعد می گوید: «بابا من دنبال وقت مناسبش بودم تا بهت بگم… »

و بعد می گوید: «به زودی باهات آشناش میکنم. » و لبخند می زند.

فیرات انقدر از دست کرم عصبانی است که با خشم روی فرمان ماشینش می کوبد و فقط می گوید: «برای چی داداش کرم! برای چی جیلان! »

عزیز پیش سلطان می رود و به او خبر خواستگاری اش با فریده را می دهد. سلطان خیلی خوشحال می شود و عزیز را در آغوش می گیرد و این خبر را به گلتن هم می دهد. گلتن هم به اندازه او خوشحال می شود و ذوق می کند.

نجمی پیش صالح می رود و به او می گوید: «بولنت بعد این که آزاد شده میدونی همه چیز بهم ریخته. منم یه ردی پیدا کردم.

امشبو بهم اجازه بدی. باید بفهمم کی زن و بچه ی منو کشته… » صالح با این کار موافق نیست اما وقتی حال نجمی را می بیند برایش دعای خیر می کند.

بعد هم پیش بقیه برمی گردد و این بار خودش در مورد نفس صحبت می کند و می گوید: «نفس در واقع خودمون هستیم. هم با جسم و هم با روحمون در ارتباطه. هم میتونه نابودمون کنه و هم به اون بالا بالاها برسونه. نفس از چیزای دنیوی خوشش می آد و به چیزای دنیوی وابستگی داره… »

امیدواریم از مطالعه  خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 70 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 71 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *