خلاصه داستان سریال ترکی کلاغ قسمت ۷۲ + زیرنویس فارسی

کوزگون به دنبال شرکتی می‌گردد تا حفاری را انجام دهد. اما هیچکدام از شرکت ها با کوزگون همکاری نمی‌کنند. دادگاه کارتال تشکیل می‌شود و کوزگون نمی‌تواند خود را برساند زیرا میخواهد سر وقت کاری که فرمان گفته را انجام دهد تا شریکش شود.
نتیجه دادگاه کارتال مشخص شده و فرمان باعث آزادی کارتال می‌شود. قمری و مریم هم خوشحال هستند و هم تعجب کرده اند. آنها نمی‌دانند کارتال با چه مدرکی آزاد شده است.
کوزگون به گوشی کارتال زنگ می‌زند اما بی پاسخ می‌ماند..کارتال به صدا زنگ میزند و خبر آزادی اش را می‌دهد. او خوشحال است که بلاخره صدا را میبیند.
.
از آنجایی که هیچ شرکتی با کوزگون کار نمی‌کند، او تصمیم میگیرد که خود یک شرکت بزند. پس از انجام کارهای شرکت، با مدارک به سمت شرکت فرمان میرود تا بلاخره بتواند شریک او شود.
.
دکتر قلب دیلا را معاینه می‌کند و می‌گوید که زنده بودن او یک معجزه است. او می‌گوید که فرمان بسیار دیلا را دوست دارد و زمانی که در کما بود هیچگاه تنهایش نگذاشت. دیلا متوجه می‌شود که فرمان واقعا دوستش دارد. او حاضر می‌شود تا به شرکت برود. نسه نامه ی خواهرش را دست گرفته و میخواهد با دیلا صحبت کند. او می‌گوید که مخالف ازدواج فرمان و دیلا ست. دیلا فکر می‌کند که نسه بخاطر کوزگون نگران است برای همین می‌گوید: « منو کوزگون هیچ رابطه ای باهم نداریم. اون بخاطر انتقام پدرش با من ازدواج کرد. اون کسیه که پدر منو کشته. نسه با شنیدن این حرفها عقب نشینی می‌کند و دیگر حرفی از راز خواهرش نمیزند..
دیلا گردنبند آینه را به گردن می‌اندازد و به شرکت می‌رود. او به فرمان می‌گوید که زودتر ازدواج کنند. فرمان ذوق زده و خوشحال است و صورت دیلا را می‌گیرد را ببوسد. کوزگون به شرکت آمده و از لای در آنها را می‌بیند. او در را باز می‌کند و مزاحم فرمان و دیلا می‌شود. دیلا که شوکه شده، با عجله می‌رود.
کوزگون به فرمان شرکتی که خود برا حفاری تأسیس کرده را نشان می‌دهد. فرمان نیز به قولش عمل کرده و کوزگون را با خود شریک می‌کند. اما نماینده فرمان در انجام این کار کسی نیست جز کارتال. کوزگون با دیدن کارتال او را میگیرد و بیرون می‌برد. کارتال که مصمم است می‌گوید: « تو محله رو به من ترجیح دادی. فرمان منو نجات داد و من باهاش کار میکنم.
نسه به خانه مریم میرود تا در مورد یوسف صحبت کنند. او نامه خواهرش را نشان می‌دهد که نوشته: « فرمان پسرم جنگ بین آدی وار و کوروغلو بخاطر منه. پدر واقعی تو یوسف آدی واره مریم با خواندن این راز، بدحال شده و غش میکند. ناگهان کوزگون سر می‌رسد و همه چیز را میبیند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *