خلاصه داستان سریال ترکی گلپری قسمت ۴۷ + زیرنویس و دوبله

اژدر دودل می شود که در را به روی گلپری باز کند یا نه و چون به رفتار او مشکوک شده نمی تواند درست تصمیم بگیرد. در همین حال کادیر که آدرس را از پلیس گرفته بود به آنجا می رسد و به اژدر می گوید که در را باز کند و خودش را تسلیم کند تا مجازاتش کمتر شود اما اژدر مقاومت می کند. آنها با هم درگیر می شوند و گلوله ای از تفنگ اژدر شلیک می شود. گلپری هم که صدای دعوای آنها و گلوله را می شنود نگران کادیر می شود. اما کادیر خودش در را به روی گلپری باز می کند و او را در آغوش می گیرد. اژدر هم غش کرده و روی زمین افتاده است.

پیرزن برای جان داروی گیاهی درست می کند اما متوجه می شود که او نفسش کندتر شده و ممکن است بمیرد و به دکتر نیاز دارد. جبار برای پیدا کردن دکتر بیرون می رود و در مسیر با حسن که پشت دیوار کمین کرده بود روبرو می شود. حسن او را کتک می زند. وقتی جبار بی حال و زخمی روی زمین می افتد به آرامی می گوید: «جان حالش بده. نجاتش بدید. » حسن با عجله به سوی خانه ی پیرمرد می دود و جان را برمی دارد و به همراه سعید، با ماشین به سمت بیمارستان حرکت می کند.

اژدر به خودش می آید و اسلحه اش را به سوی گلپری نشانه می گیرد. کادیر خودش را جلوی گلپری قرار می دهد. اژدر به کادیر می گوید: «باشه. اول تو بعد گلپری. » سپس رو به گلپری ادامه می دهد: «منو دوست نداشتی. همش به خاطر اینه. چرا منو دوست نداشتی؟ چی کم داشتم؟ مدرک؟ دل و جرات منو کسی نداره، از تو پر شده. » او با گریه فریاد می زند: «چرا نمی بینی؟ » پلیس ها هم از راه می رسند و اژدر را محاصره می کنند تا تسلیم شود اما او اسلحه را روی سرش می گذارد و شلیک می کند. گلپری هم با دیدن این صحنه حالش بد می شود اما همچنان نگران جان است. حسن به او زنگ می زند و با بغض می گوید: «جان رو پیدا کردم. نگران نباش اما حالش خوب نیست. بی هوشه. داریم میبریمش بیمارستان. » حسن در ماشین با جان که هنوز بیهوش است درد و دل می کند و با گریه می گوید: «داداش بودن منو ازم نگیر. ما قرار بود سپر بلای هم بشیم. اگه تو چیزیت بشه من می میرم. » سعید که پشت فرمان است تحت تاثیر حرف های او بغض می کند. آنها بعد از مدتی رانندگی جان را به بیمارستان می رسانند.

آرتمیس از طریق سلن متوجه می شود که برادر حسن دزدیده شده است. او با عجله حاضر می شود و قبل از رفتن، به مادربزرگش می گوید: «من باید برم و دوستم حسن رو ببینم. داداشش دزدیده شده و توی اون وضعیت اومده ملاقات من. فکرشو بکن. من باید کنارش باشم. »

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *