خلاصه داستان سریال ترکی گودال قسمت ۱۱ + زیرنویس فارسی و دوبله

یاماچ برای شام به خانه میرود.
همه سر میز شام در سکوت کامل غذا میخورند که ناگهان سنا حرفی از نمکدان میزند.سلطان چپ چپ نگاه میکند و یاماچ که خنده اش گرفته برای این که فضا را عوض کند خودش هم سر صحبت را باز میکند و از برادر زاده اش عاجر جدول ضرب میپرسد.

عاجر به خوبی جواب میدهد وحتی ضرب های دورقم در دو رقم را ذهنی حل میکند.

یاماچ تعجب مسکند و بعد از کمی گفتگو متوجه میشود که عاجر بخاطر هوشی که دارد در مدرسه حوصله اش سر میرود.

یاماچ قبل از خواب پیش مادرش میرود و بالحنی ارام و مهربان از او میخواهد که با سنا بد رفتار نکند.

سلطان برای توجیح رفتارش میگوید مثل ما نیست، نه رفتارشو بلده ته لباس پوشیدنشو،نمیدونه سر سفره کی باید حرف بزنه و کی باید سکوت کنه.

یاماچ یاداوری مسکند که سلطان هم هنگام ازدواج با ادریس یتیم بوده و مادرشوهرش مخالف وصلت انها بوده اودست مادرش را میبوسد و بار دیگر از او خواهش میکند که با سنا بدرفتاری نکند.

صبح روز بعد سلطان خودش میز صبحانه را میچیند و بعد از رفتن یاماچ از سنا دعوت میکند که سر میز بنشیند.

او از نظم و ادب و رسوم گودال و خانه اش صحبت میکند و بعد از کلی مقدمه چینی از سنا میخواهد که نظمشان را بهم نریزد.

یاماچ و امی و پاشا و سلیم صبحانه شان را در کارگاه میخورند و در همان حال باهم صحبت میکنند و از پول هایی که موفق شده اند برای پر کردن صندوق جمع کنند حرف میزنند.

امی درمورد پروژه احتمالی بعدی حرف میزند و میگوید که خواننده معروف بنام اوکان هست که پدرش از اهالی قدیمی گودال بوده و انها از کسانی طلب دارند و درصورتی که نتوانند پولشان را بگیرند به امی خبر میدهند تا انها به نمایندگی وارد عمل شوند.
پول را پس بگیرند و درصدی هم برای خودشان بردارند.

یاماچ وقتی میفهمد که اوکان خیلی پولدار شده میگوید حیف شد کاش منم بجای راک پاپ میخوندم.

پاشا نگاهی به سلیم کهکلافه بنظر میرسد می اندازد و چون سلیم صدای قشنگی دارد میگوید یاماچ نه ولی سلیم میتونست پاپ بخونه.

اعصاب سلیم بهم ریخته است و از این حرف بی دلیل به او بر میخورد.

سلیم ناگهان از کوره در میرود سر همه داد میزندو درحالی که تحساس میکند مورد توهین قرار گرفته انجا را ترک میکند و باعث تعجب بقیه میشود.

او سراغ وارتولو میرود و میپرسد که چرا پیشنهاد یاماچ برای امدن به دره را قبول کرده؟

وارتولو خاطره ای تعریف میکند و میگوید روزی با شخصی که استاد بزرگ شطرنج بوده دشمن شده و اورا به تله انداخته و بااین که شطرنج بلد نیست درنهایت شطرنج باز را مات کرده و اورا کشته.

وارتولو در جواب سلیم میگوید وقتی نتوانستیم توی گودال بمونیم و راحت سرمونو رو بالش بذاریم اومدی دره.
بذار من اول تو دره جابجا بشم تا بعد تو بفهمی که من چرا دره رو قبول کردم.

سلیم میگوید هرکار میکنی عجله کن.
زیاد وقت نداریم.کارها اونجور که فکر میکنی نیست.
رئیس قول داده نمیذاره تولید کنی و حتی اگه تولید کنی نمیتونی بفروشی.

وارتولو از شنیدن این خبر ها جا میخورد ووقتی سلیم میخواهد برود اورا صدا میزند و در واکنش به خبری که شنیده میگوید بهت گفتم شطرنج بازو زدم اون دیگه کیه.

یاماچ پیش علیچو میرود تا بداند که قهرمان دقیقا چطور کشته شده است.

او با شنیدن جزئیات صحنه ای که علیچو دیده چشمانش پر از اشک میشود و باتومه به این که علیچو گفته قاتل ها مدتی قبل از امدن قهرمان در کمین بوده اند مطمئن میشود که کسی این وسط خبر چینی کرده.

یاماچ در راه برگشت به خانه از سلیم میخواهد که همهافراد و دارو دسته شان را در حیاط خانه جمع کند.

او وقتی به خانه میرسد درحالی که از پنجره اتاق به ادم هایشان نگاه میکند به سلیم که دلیل این کاررا میپرسد میگوید:باید تو چشماشون نگاه کنم
ما موقتی با وارتولو اشتی کردیم،چون اون همه چیز مارو میدونه

سلیم میگوید که سالها با این افراد کار کرده و امکان ندارد هیچ کدام از انها جاسوسی کنند.

اما یاماچ دلایلش را توضیح میدهد.

تو مساله داداش قهرمان یکی خبر داده که به جمدی دسترسی پیدا کنند
معلومه از بیمارستان محافظ های بابا عقب نشینی کردند
وقتی پاشا رفته بود خونه وارتولو واسش یه یادداشت نوشته بودند که کسی که شکار میره شکار میشه یعنی انقدر به خودشون اطمینان دارن.

سلیم برای لحظاتی در ذهنش تصور میکند که یاماچ همه چیز را فهمیده و از او میپرسد ارزشش رو داشتهکه بخاطر پول برادرش را بکشد؟

او این افکار را از ذهنش بیرون میکند و رو به یاماچ میگوید که شاید همه این اتفاقات تصادفی بوده باشد

اما یاماچ قبول ندارد و میگوید تست کردم.
روزی که پلیس حمله کرد رو پشت بوم نشونه گیر ها بودند
اینو به کسی نگفتم درواقع اون موقع همه چیو فهمیدم.

سلیم پوزخندی میزند و درحالی که از این کار یاماچ دلخور شده میگوید:عجب دمتگرم یعنی منم جزو کسایی که شک داری هستم!؟

یاماچ میگوید داداش اگه تو باشی چرا همه اینارو به تو میگم؟
این خبر چین هرکی که هست تا وقتی پیداش نکردیم نمیتونیم به وارتولو اسیب بزنیم.
در این مورد از همه بیشتر به تو اعتماد دارم.
کاش بابا بود.اون میدونست چیکار باید بکنیم.

چشمان ادریس بطور ناگهانی باز میشود و او به هوش می آید.

 

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان این قسمت از سریال گودال لذت برده باشید. در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه داستان سریال گودال قسمت ۱۲ مراجعه فرمایید .

برای حمایت از آستارا خبر لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *