خلاصه داستان سریال ترکی گودال قسمت ۱۰ + زیرنویس فارسی و دوبله

کاراجا و اکشین از طریق راه مخفی که برای خودشان درست کرده اند به مکان متروکه ای در جنگل میروند تا جلسون را ببینند.

کاراجا گوشه ای می ایستد اکشین صورت جلسون را میبوسد اما بخاطر این که جلاسون چند روز از او خبر نگرفته دلخور است.

جلاسون هم از این که خانواده اکشن در مراسم ختم پدرش شرکت نکرده اند ناراحت است و رفتار سردی دارد.

کمی بعد هردو حال مادر هایشان را میپرسند.

در این میان کاراجا با حسادت به انهانگاه میکند.

اکشن و کاراجا برای این که کسی شک نکند خیلی زود به خانه برمیگردند و از پنجره کوچکی وارد انبار میشوند.

ناگهان سلطان درانباری را باز میکند و با دیدن پنجره باز مشکوک نیشود و میپرسد که درانجا چکار میکنند.

سنا که دخترهارا هنگام بالا رفتن از پنجره دیده است خود را به انباری میرساند و رو به کاراجا و اکشن میگوید پیداش کردین؟سپس ظرف ترشی را از روی کمد برمیدارد و همانجا شروع به خوردن میکند و به سلطان میگوید که خیلی هوس ترشی کرده بود.

سلطان هم با عصبانیت دخترهارا پیش مادهایشان میفرستد و این قضیه به خیر میگذرد.

عایشه در اتاقش غمگین نشسته و گریه میکند

کاراجا وارد اتاق میشود وبااین که خودش هم همراه اکشن رفته و کمکش کرده بود پشت سراو به مادرش حرف میزندو و میگوید باباش تازه مرده
اونوقت ببین دنبال چه کاراییه

او دلیل گریه کردن مادرش را چندین بار میپرسد.
عایشه از کوره درمیرود و موهای کاراجارا میکشد و جواب میدهد توکارایی که نمیدونی دخالت نکن.

کاراجا عصبانی مسشود و رو به عایشه میگوید شیونه میگه از این خونه فرار کن.

وارتولو هنگامرفتن به دره شیشه ماشین را پایین میدهد وجوری به کوچه خیابان ها نگاه میکند که انگار خیلی برایش اشنا هستند.

او وقتی خانه ابی رنگ متروکه ای را میبیند از ماشین پیاده میشود و از پیرمردی که دران نزدیکی نشسته میپرسد عمو این خونه که سالمه چرا هیشکی توش نمیشینه!؟

پیرمرد جواب میدهد اون خونه شومه توش جنایت شده ۳۰ ساله که هیچکس توش نمیشینه.

وارتولو با چشمانی که پر از اشک شده به ان خانه نگاه میکند و خاطره ای را به یاد می اورد…
روزی پسر ۸،۹ ساله ای از در خانه بیرون دوید و مادرش کاپشن پسرک را تنش کرده و با لبخند به او گفته بود حالا برو پسرم بسلامت.پسر بچه قبل از رفتن برای مادرش دست تکان داده بود .

بعد از این که این خاطره از جلوی چشمان وارتولو میگذرد او اشکش را پاک میکند و دوباره سوار ماشین میشود.

یاماچ از مکه میخواهد بدون این که کسی از نقشه جدیدی که کشیده خبردار شود بچه های محله خودشان را با بچه های قهوه خانه در دره عوض کند.

او درباره نقشه اش توضیحاتی میدهد.

پاشا وارتولو را به یک کاراگاه خیاطی کهنه و کثیف میبرد.وانجا را به عنوان یکی از مکان هایی که قولش را داده بود دراختیار وارتولو قرار میدهد.

او کلید کارگاه را جلوی وارتولو می اندازد ومیگوید بگیر به خوشی و سلامتی استفاده کنی.

وارتولو که کارگاه را نپسندیده کمی حرص میخورد و بعد به مدد میگوید که زودتر بچه هارا خبر کند تا مغازه را راه بیندازند.

اکشین از سنا بخاطر این که از دست سرزنش های سلطان نجاتش داده و رازش را به کسی نگفته تشکر میکند.

سناهم که دیگر راه مخفی اکشین و کاراجا را یاد گرفته پنهانی از خانه بیرون میزند و با تاکسی خودش را برای دیدن دوستش درم به کافه ای میرساند.

او ماجرای ازدواجش با یاماچ را برای درم تعریف میکند و میگوید که مشکلاتی هم دارد.

سنا از سلطان به عنوان بزرگترین مشکل اسم میبرد و میگوید همه زن های خونه رو ساکت کرده اما من به را خودم ادامه میدم یامنو همینجوری قبول میکنه یا همینجوری قبول میکنه.

وقتیهوا تاریک میشود و سنا به خانه برمیگردد جلاسون که رفتو امد مخفیانه اورا دیده تعقیبش میکند

یاماچ و سلیم هرکدام جدا جدا سر ساعتی که قرار گذاشته اند به یکی از بارها که تحت حمایت خودشان است میروند.

صاحب بار یوجل به سلیم خیلی احترام میگذارد اما چون یاماچ به عنوان خواننده درانجا کار میکرده برای این که بتواند با سلیم خصوصی صحبت کند با لحن تندی از یاماچ میخواهد که بیرون برود.

یاماچ همانجا روی صندلی لم میدهد.

یوجل عصبانی میشود و با خشم به طرف یاماچ گام برمیدارد.

درهمین موقع یکی از بادیگارد ها جلویش را میگیرد.

یوجل که نمیدانسته یاماچ برادر سلیم است من من کنان بابت سوتفاهم پیش امده عذر خواهی میکند و از صدا و خوانندگی یاماچ تعریف و تمجید های بسیاری میکند.

یاماچ که برای گرفتن پول به انجا امده میگوید ۳ ماه است که از بارها پولی نگرفته اند.

او توضیح میدهد ما که ازت باج نمیخوایم یوجل .

یه خدمتی کردیم پولش دستمون نرسیده.

یوجل مشکل نداشتن پول نقد در بازار را بهانه میکند و در حالی که از چهره جدید یاماچ و سلیم ترسیده و خودش را گم کرده میگوید خب من همین الان برم بانک پولو بگیرم.
شما هم چایی بخورین تا برگردم.

اکیپ پلیس وارد محله دره میشود.
عده ای پسر جوان به محض دیدن ماشین های پلیس منور هایی در پشت بام ها روشن میکنند.

پسری که در قهوه خانه نشسته بادیدن نورهایی که از پشت بام ها پیداست با سرعت خودش را به اشپزخانه وارتولو که دیگر تقریبا تمام وسایلش چیده شده میرساند.

او رو به یاماچ و وارتولو که هردو در انجا هستند میگوید داداش بیاید بیرون پلیس داره میاد.

وارتولو که جا خورده اسلحه اش را در دست میگیرد تا خود را برای درگیری احتمالی اماده کند.

اما یاماچ از او میخواهد که ارام باشد.

افراد داخل مغازه در مدت کوتاهی انجارا به یک کارگاه خیاطی تبدیل میکنند و وسایل مغازه وارتولو را پشت دیوار ها پنهان میکنند.

وقتی نیروهای پلیس وارد انجا میشوند با عده ای کارگر و لباسهایی کهروی هم انباشته شده اند روبرو میشوند.

دراین میان یاماچ به وارتولو میگوید گفته بودم که مشکلی برات پیش نمیاد.

پاشا به همراه وارتولو به خانه کوچک و محقری که برای وارتولو در نظر گرفته اند میروند.

وارتولو که با دیدن خانه ناراحت شده میگوید قرارشان این نبوده است.

پاشا درحالی که لبخند موزیانه ای برلب دارد روی صندلی خانه مینشیند و تلویزیون را روشن میکند و میگوید:خوشت نیامد؟مگه قرارمون چی بوده؟
هی گیر دادی تو گودال خونه میخوام.بیا اینم خونه.

وارتولو همان شب افرادش را درخانه جمع میکند تا قوانین جدیدی را بهشان توضیح دهد.

او که تازه کار و بارش را راه انداخته به افرادش میگوید که تا چند وقت کسی حق درخواست حقوق ندارد.

همچنین میگوید ادم هایش باید در محله گودال محترمانه رفتار کنند و مثل تازه عروسها در کوچه و خیابانها سر به زیر راه بروند.

کسی جرئت اعتراض ندارد و همه حرف های وارتولو را میپذیرند اما دور از چشم او یک نفر که حسابش از پول خالی است و از نگرفتن حقوق عصبانی شده به حرص به وارتولو نگاه میکند و درباره او میگوید:میشینم رو سرش هرچی ممیخواد بشه بشه واسم مهم نیست.

 

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان این قسمت از سریال گودال لذت برده باشید. در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه داستان سریال گودال قسمت ۱۱ مراجعه فرمایید .

برای حمایت از آستارا خبر لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *