خلاصه داستان سریال ترکی گودال قسمت ۶۸ + زیرنویس فارسی و دوبله

در این مطلب خلاصه قسمت ۶۸ سریال گودال را برای شما عزیزان آماده کردیم ، امیدوارم از مطالعه آن لذت ببرید .

 

سریال گودال قسمت ۶۸

در بیمارستان، جمیل که از توجه و رسیدگی عایشه به سلیم کلافه شده به او یادآوری می کند که وسایلش در خانه جمیل است و عایشه عصبانی می شود.

عایشه که می بیند جمیل می خواهد خود را به او نزدیک کند، از او می خواهد خواهر صدایش کند.

در همین هنگام،  وارتلو به همراه مدد از راه می رسد.

عایشه با دیدن مدد به سمتش هجوم می برد.

وارتلو جلوی او را می گیرد و می گوید: «اول مدد همه چیز رو برات توضیح بده بعد خواستی فحش بده، خواستی بزن، خواستی بکش. من دخالت نمی کنم.»

وارتلو وارد اتاق سلیم می شود و سلیم با دیدن او جا می خورد و می فهمد که کار کار یاماچ است.

وارتلو به او می گوید: «سلیم ما برادریم.»

سلیم خنده اش می گیرد و با دیدن صورت جدی وارتلو متوجه می شود که این واقعیت دارد و می گوید: «صالح تویی؟»

وارتلو می گوید: «صالح منم.»

وارتلو به سلیم توضیح می دهد که علت سوقصد مدد چه بوده و سلیم هم می گوید او بایکال را برای کشتن وارتلو تحریک کرده است.

وارتلو به سلیم اطمینان می دهد که ادریس از ارتباط او با بایکال خبر ندارد و می گوید: «این مساله تا توی قبر پیش من می مونه.»

سلیم بین حرف هایشان ناگهان سکوت می کند و با ناراحتی رو به وارتلو می گوید: «چرا قهرمان رو کشتی وارتلو؟ وقتی می دونستی برادرته؟»

وارتلو سرش را پایین می اندازد و می گوید: «تو وقتی با شیطان هم دست می شدی می دونستی می زندت؟ از اتفاقاتی که قرار بود بیافته خبر داشتی؟ اینطوریه دیگه.»

در سوی دیگر خبر به ندرت هم رسیده و او با عصبانیت به قهوه خانه می رود.

عمو از قهوه خانه بیرون می رود تا با او صحبت کند.

او می گوید: «بابا هم خبر نداشته. برای چیزی که شده چاره ای نیست. قهرمان عزیز همه مون بود. ولی الان همه چی عوض شده. الان چی کار کنه؟ چی بگه؟ چاره ای نداره.»

ندرت می گوید: «وقتی قهرمان مُرد همه داد می زدن انتقام انتقام. صدام دراومد؟ انتقام چی؟ مُرده رفته. نتونستی ازش محافظت کنی. دیگه چه انتقامی؟ گفتن نمیشه. باید از اینجا بره. اومد شد همسایه مون. گاهی نگاه می کنم می بینم نشسته تو بالکنش چای می خوره حیوون. میگه من شوهرتو کشتم ولی اینجام، چاییمو می خورم. بعد گفتن مُرده. درد من مردنش نیست. از اینجا بره. پسرم نبیندش. حالا فهمیدیم پسرش بوده، خب؟ من به پسرم چی بگم؟ به آکشین چی بگم؟ بگم باباتون مُرد، غصه نخورین، حالا دیگه یه عموی جدید دارین؟»

ادریس افرادش را در قهوه خانه جمع کرده و به آنها می گوید: «فرزندانم! قضیه رو می دونین. از خودتونم می پرسین چی کار باید بکنین. .چیزی عوض نشده. هر کاری که تا امروز می کردین، همون کار رو می کنین. از محله تون محافظت می کنین. اگه این آدم کوچک ترین آسیبی به اهالی برسونه بهش حمله می کنین.»

جلاسون به خانه اش برمی گردد و به مادرش می گوید برای انتقام از وارتلو به او ملحق شده و حالا که معلوم شده او پسر ادریس است نتوانسته وارتلو را بکشد و برگشته است.

او در آغوش مادرش گریه می کند و می پرسد که حالا باید چه کند.

مادرش می گوید: «با مُرده نمیر پسرم. انتقام یعنی این. تو زندگی کن ولی نه با تفنگ.»

جلاسون می گوید: «من راه دیگه ای بلد نیستم مادر.»

مادرش جواب می دهد: «بابات هم همینو می گفت. نتیجه ش چی شد؟»

علیچو با کمک مکه، که یاماچ او را برای مراقبت از علیچو فرستاده، یک تخته ی بزرگ در اتاقش می گذارد و تمام سرنخ های مربوط به مرگ هاله را روی آن می چسباند و مشغول بررسی اشیای به جا مانده از هاله می شود.

بایکال سرخوش از کشتن هاله و پیغامی که با این کار برای یاماچ فرستاده، در خانه اش نشسته که سلیم با ناظم تماس می گیرد و می گوید: «به آقای محترم بگو وارتلو نمرده. اگه هنوز هم اصرار داره که با کسی درگیر بشه ، با دوست سابقش دربیافته.»

سلیم در ادامه به او می گوید که وارتلو برادر آنهاست.

ناظم همه اینها را به بایکال می گوید و بایکال با عصبانیت دستور می دهد که او را بیاورند تا جلوی او زانو بزند.

ناظم می گوید: «بابا، وارتلو یه طرفه، یاماچ طرف دیگه. جبهه هاشون با هم فرق داره. کار درستی نیست.»

بایکال می گوید: «هرکاری رو که میگم انجام بده.»

از طرف دیگر امراه هم پس از چند روز غیبت در حالی که هنوز هم تردید دارد به پدرش می پیوندد.

او به یاد کودکی اش می افتد و خاطره ای که هنوز هم آزارش می دهد.

او پیانو می نواخت و پدرش هر بار به خاطر نقص هایی که داشت او را آزار می داد و تهدیدش می کرد که تنهایش می گذارد.

بایکال با دیدن او از اینکه تنهایش گذاشته گلایه می کند و امراه می گوید: «تو هم من رو ول کردی.»

بایکال می گوید: «من ولت نکردم. افتادم زندان و تو رو دادن به گزیده.»

بایکال که می داند چطور او را نگه دارد می گوید: «برو امراه. اینجا به درد تو نمی خوره.»

امراه جلوی او روی زمین می نشیند و می گوید: «هیچ جا نمیرم. اینجام. منتظرم یه کلمه به زبون بیاری تا انجامش بدم.»

بایکال دو برادر را به هم معرفی می کند.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان این قسمت از سریال گودال لذت برده باشید. در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال گودال قسمت ۶۹ مراجعه فرمایید .

برای حمایت از آستارا خبر لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

 

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *