خلاصه داستان سریال ترکی گودال قسمت ۷۰ + زیرنویس فارسی و دوبله

در این مطلب خلاصه قسمت ۷۰ سریال گودال را برای شما عزیزان آماده کردیم ، امیدوارم از مطالعه آن لذت ببرید .

 

سریال گودال قسمت ۷۰

نقشه یاماچ به خوبی پیش می رود و او با یک ضربه بایکال را بیهوش می کند اما برای بیرون بردن او برنامه ای ندارد.

بیرون سوله پر از افراد بایکال است.

تنها راه شکافتن و رفتن است.

یاماچ، کمال و متین افراد بایکال را به رگبار می بندند و وارتلو در لحظه آخر از این فرصت استفاده می کند و بایکال را می برد و به فریادهای یاماچ هم اهمیتی نمی دهد.

به ناظم خبر می دهند که همه چیز خوب پیش رفته اما یکی از افرادش به او هشدار می دهد که شرکای بایکال وارد عمل خواهند شد و این مساله به این راحتی تمام نخواهد شد.

وارتلو و مدد بایکال را به جای دیگری می برند.

بایکال می خندد و می گوید: «متوجه نیستی داری باعث چی میشی احمق!» بایکال از غفلت آنها استفاده می کند و یک فرستنده را فعال می کند.

سیگنال به افراد بایکال که حالا برای ناظم کار می کنند می رسد.

ناظم می خواهد آن را خاموش کند اما می فهمد که این سیگنال تنها برای آنها ارسال نشده است.

در طرف دیگر ، در یک رستوران می بینیم که کسی را دست بسته به آشپزخانه می برند و مرد عجیبی به نام الویس او را سلاخی می کند.

سیگنال از فرستنده بایکال به الویس می رسد و محل او را نشان می دهد.

الویس به سمت محلی که بایکال را نگه می دارند به راه می افتد در حالی که جز وارتلو و مدد کسی در مقابل آنها نیست.

یاماچ کلافه و عصبانی به محله برمی گردد و همچنان خبری از وارتلو نیست.

او از عمو و پاشا سراغ ادریس را می گیرد.

ادریس در خانه جلاسون است و قهوه می نوشد و منتظر است.

جلاسون در سکوت نشسته است.

ادریس می گوید: «خب. فرض کنیم منو زدی، انتقامت رو گرفتی، دلت خنک شد. چی میشه؟ یا سالمت نمیذارن یا میدنت دست پلیس که بعیده. یا هم تا جایی که بتونی فرار می کنی. تا کجا می تونی؟ برادرات چی میشن؟ خانواده ت؟ این چند وقت که نبودی پرسیدی وضعشون چطوره؟ غذا دارن؟ مشکلی دارن؟ قبل از هر چیزی باید به کسایی که زیر این سقف زندگی می کنن فکر کنی.»

ادریس بلند می شود و می گوید: «من جایی نمیرم. همینجام. وقتی بگی ادریس کوچوالی خونت رو می خوام من اینجام. نامردم اگه مقاومت کنم یا چیزی بگم.»

او یک گلوله از تفنگش درمی آورد و به جلاسون می دهد.

وارتلو بالای سر بایکال نشسته و با بلندترین صدایی که می تواند ترانه دختر نمرود را برایش می خواند.

بایکال مدام می گوید بس کند و وارتلو صدایش را بالاتر می برد.

در همین لحظه ناظم به او زنگ می زند و می گوید که چه اتفاقی در حال افتادن است.

وارتلو وحشت می کند.

تا وارتلو و مدد بجنبند عده ای از راه می رسند و شروع به تیراندازی می کنند.

بایکال با دیدن آنها شروع به داد و فریاد می کند و می گوید چیزی نمانده بود با بی دقتی به او آسیب بزنند.

آنها با ضربه ای او بیهوش می کنند و فرستنده اش را از کار می اندازند.

اولیس وقتی به آنجا می رسد که اثری از بایکال نیست.

اما علیچو که به دنبال تک تیرانداز ناظم می گردد و حالا فهمیده نام او لاز است به سراغ مردی می رود که او را فرمانده صدا می زند.

علیچو به سال ۲۰۰۵ می رود.

او و لاز در حال تیراندازی به اهداف تمرینی هستند.

فرمانده از علیچو می خواهد هدف ها را بزند تا لاز یاد بگیرد.

بعد به سال ۲۰۱۱ می رود، به گرجستان. علیچو در جنگلی قدم می زند.

او دختربچه ای را می بیند و به طرفش می رود.

دخترک به او می گوید: «نزن. این رو برادرم برات فرستاد.» و یک آبنبات به طرف علیچو می گیرد.

علیچو می گوید: «کدوم برادر؟» دختربچه می گوید: «لاز!»

در قهوه خانه به ادریس خبر می دهند که مردی به نام ضیا که از آشنایان اوست می خواهد او را ببیند.

او واسطه بین ادریس و شرکای بایکال شده است.

ادریس به همراه یاماچ به یک رستوران می رود و از عمو و پاشا می خواهد وارتلو را پیدا کنند.

پیش از اینکه وارد رستوران شوند، ادریس به یاماچ می گوید: «اتفاقاتی که بین تو و صالح افتاده به بقیه مربوط نیست.»

الویس در رستوران منتظر آنهاست و برای آنها میز شام چیده است.

در حالی که آنها در رستوران نشسته اند، افراد الویس به خانه ادریس و سنا حمله می کنند و همه زنان را با خود می برند و الویس بعد از خوردن شامش این خبر را به آنها می دهد.

یاماچ چاقویی از روی میز برمی دارد توی دست او فرو می کند و می گوید: «معلومه در مورد ما بهت گفتن، اما ناقص گفتن. کسی نمی تونه به عزیزان من آسیبی برسونه.»

الویس برای اثبات حرفش فیلمی از خانواده ادریس را که در چنگ افرادش هستند نشان می دهد.

وارتلو به دیدن ناظم می رود و از او می پرسد پدرش کجاست.

ناظم می گوید از هیچ چیز خبر نداشته و وقتی فرستنده فعال شده او هم تازه فهمیده چه خبر است.

وارتلو می گوید: «پس کی بردش؟» ناظم جوابی ندارد.

اما لیستی از مکان های متعلق به پدرش را به وارتلو می دهد.

وارتلو به ناظم می گوید: «اگه باهات تماس گرفت بهم خبر بده فرزند صالح! باشه؟»

ناظم می گوید: «این دفعه کارت رو تموم کن وارتلو واگرنه هیشکی نمی تونه نجاتمون بده.»

عمو و پاشا هم برای پیدا کردن وارتلو سراغ جلاسون می روند و از او می خواهند با وارتلو تماس بگیرد.

 

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان این قسمت از سریال گودال لذت برده باشید. در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال گودال قسمت ۷۱ مراجعه فرمایید .

برای حمایت از آستارا خبر لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

 

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *