خلاصه داستان سریال ترکی گودال قسمت 294

در این مطلب خلاصه قسمت 294 سریال گودال را برای شما عزیزان آماده کردیم ، امیدوارم از مطالعه آن لذت ببرید .

سریال گودال قسمت 199

سریال گودال قسمت 294

ندیم، قهوه چی محله گودال زودتر از تمام شدن ساعت کاری اش از محله خارج می شود.

او که در داخل محله یکی از پاهایش لنگ بود، به محض اینکه پایش را از گودال بیرون می گذارد راست راست راه می رود و وقتی هوا تاریک می شود به همراه افرادش به یکی از کارخانه های چنگیز اردنت حمله می کند و بعد از به قتل رساندن نگهبانها چند تن از مواد مخدر او را می دزدد.

افراد ندیم جنس ها را به یکی از تریلی های جلوی در کارخانه بار می زنند و به سرعت آنجا را ترک می کنند.

از طرفی آریک که از پیش به تریلی ها ردیاب وصل کرده مسیر حرکت تریلی ها را در تبلتش می بیند.

او به همراه سرن به گاراژی که جنس ها را در آنجا گذاشته اند می رود. گاراژ پر از ماشینهای سنگین است و نگهبانهای زیادی دارد.

آریک از سرن می خواهد در ماشین بماند و خودش به همراه نیروی کمکی ای که تازه از راه رسیده اند به گاراژ حمله میکند.

کمی بعد سرن که در ماشین حوصله اش سر رفته به کمک اریک می رود و بی احتیاطی های او در مبارزه را جبران می کند. آریک بعد از پیدا کردن جنسهای خودشان برای تکمیل این عملیات گاراژ را به آتش می کشد.
یاماچ بعد از طی کردن دوره ی درمانی اش با بهترین امکانات بیمارستان خصوصی چنگیز، دوباره سر پا می شود.

چنگیز با لبخند رو به راه شدن او را تبریک می گوید اما یاماچ که از او خوشش نمی آید با اخم می گوید که قصد دارد به خانه ی خودش برگردد.

چنگیز دست او را برای انتخاب باز می گذارد اما می گوید:« خودت می دونی. به امید دیدار دوباره که البته نزدیک هم هست.»

یاماچ می گوید که فکر نمی کند دیدار دیگری در انتظار آنها باشد. چنگیز با اطمینان می گوید:« انقدرها هم مطمئن نباش. زمانش که برسه من تو رو پیدا می کنم.»

آذر خانه ی مجلل و زیبایی که برای شروع زندگی مشترکش خریده را به کاراجا نشان می دهد و او را سورپرایز می کند.

کاراجا با دیدن خانه خیلی خوشحال می شود. آذر هم شاد و ذوق زده دست کاراجا را می گیرد و او را به بالکن خانه که رو به دریاست می برد، حلقه ای رو به روی او می گیرد و می گوید:« می دونی که من زیاد بلد نیستم حرف بزنم…اما من و تو یه سهمی از خوشبختی داریم….اگه بخوای..»

کاراجا از هیجان زیاد حرف او را قطع می کند و زود بله را می گوید و آذر را می بوسد.

ماهسون مخفی گاه بچه هایی که در اسباب بازی فروشی تصویرشان را دیده بود، پیدا می کند.

بچه ها در ساختمان نیمه کاره ی تاریک و نمور مشغول خوردن غذاهای دزدی هستند که با شنیدن صدای ماهسون به سرعت پخش و پلا می شوند و هر کدام خود را پشت وسیله ای پنهان می کنند. ماهسون فریاد می زند و از آنها می خواهد که خودشان را معرفی کنند.

یکی از بچه ها جرات پیدا می کند و می گوید:« مارو یادت نمی یاد ماهسون؟ ما گذشته و خانواده ای نداریم. توی گله گرگ اول ما رو می بره.»

کمی بعد بچه ها یکی یکی بیرون می آیند و با عصبانیت به ماهسون خیره می شوند. یکی از بچه ها علامت گروه بره های سیاه که روی انگشتش حک شده را نشان می دهد و می گوید:« گفته بودی قراره برادر باشیم. چی شد پس گفته بودی وقتی ما متحد بشیم بلا برای بره های سفید می مونه؟»

ماهسون که جوابی ندارد با درماندگی به آنها نگاه می کند.

وقتی ندیم خبر به آتش کشیده شدن گاراژ را می شنود زود از قهوه خانه خارج می شود و خود را به خانه ی رئیسش می رساند.

رئیس او در باغچه مشغول رسیدگی به گلهاست. ندیم مودبانه رو به روی او می ایستد و تازه ترین اطلاعات گودال و یاماچ و اردنت ها را گزارش می دهد تا دستور جدیدی بگیرد و طبق آن عمل کند.

یاماچ به خانه ی علیچو می رود تا با او صحبت کند اما علیچو از او رو برمی گرداند و کمی هم می ترسد.

وقتی یاماچ اسم ادریس را به زبان می آورد علیچو پشت سر هم می گوید که دوست ندارد چیزی بشنود بعد هم خانه اش را ترک می کند تا از یاماچ دور باشد.

ماهسون از راه می رسد و کنار یاماچ می نشیند، درد دلش باز می شود و می گوید:« وقتی خودت می دونی چیکار کردی چه فرقی داره جومالی بهت شلیک کنه یا نه؟ هیچ چیز سخت تر از زندگی با این عذاب وجدان نیست. من قبل از تو وارد اون جهنم شدم. من و تو زیر بار چنان گناه بزرگی هستیم که خروجی نداره.»

بعد با بغض ادامه می دهد:« من با خودم فکر کردم اگه توی این زندگی از تو محافظت کنم و بخاطر یکی خودمو فدا کنم بازم بخشیده نمی شم اما چه می دونم گفتم شاید یه بارم که شده نفس راحت بکشم. یاماچ از من به تو نصیحت سعی نکن خودتو ببخشی چون راهی نداره فقط برو و دست مادرتو ببوس.»

ماهسون در ادامه می گوید:« اگه اجازه بدی من می خوام برم. بره های سیاه به من نیاز دارن. اونا خانواده ی من بودن. تنها خانوادم. می خوام برادرامو دورم جمع کنم. شاید ما هم بتونیم یه روزی گودالی واسه خودمون داشته باشیم.»

ماهسون و یاماچ یکدیگر را در آغوش می گیرند و خداحافظی می کنند.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان  سریال گودال قسمت 294 لذت برده باشید. در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال گودال قسمت 295 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *