خلاصه داستان سریال ترکی گودال قسمت 301

در این مطلب خلاصه قسمت 301 سریال گودال را برای شما عزیزان آماده کردیم ، امیدوارم از مطالعه آن لذت ببرید .

سریال گودال قسمت 199

سریال گودال قسمت 301

جومالی که حرفهای سلیم را شنیده و فهمیده یاماچ برای اردنتها کار می کند، آدمهایش را سریع جمع می کند تا کاری کند. وارتولو هم که نمی خواهد آشوب جدیدی به پا شود سعی می کند برای جومالی قضیه را توضیح دهد و آرامش کند اما موفق نمی شود.
آریک به جنگل و محل شکار پدرش می رود و در حضور یاماچ به او می گوید که مدیر امنیتشان کشته شده و دستور این کار را هم اگدای داده است. چنگیز این حرف را مسخره می داند و وقتی پافشاری آریک را می بیند با او تندی می کند و از او می خواهد خفه شود. آریک که بخاطر رفتار پدرش غرورش جریحه دار شده سعی می کند دور از چشم چنگیز یاماچ را تحقیر کند و به او می گوید:« کت و شلوارت خیلی بهت اومده. فکر نمی کردم به این راحتی خودتو بفروشی.» یاماچ که نقطه ضعف آریک را می داند برای حرص دادن به او، می گوید:« بابات چهار تا پسر داره اما به من گفت بهت احتیاج دارم. تا حالا این حرفو به تو زده؟»
از طرفی اگدای در حین ناهار خوردن با مادرش ثریا ماجرای صحبتی که با آریک داشته را برای او تعریف می کند و با تمسخر می گوید:« فکر کن من پاشم برم آدم اجیر کنم که آریک رو زمین بزنم. ببین داره چیو به من نسبت می ده.» ثریا می گوید:« دو احتمال وجود داره. یا آریک داره سعی می کنه تو رو توی تله بندازه یا یه نفر از کشمکش بین شما سواستفاده می کنه و سعی داره شما رو به جون هم بندازه.» اگدای می گوید که این احتمالات می تواند درست باشد اما هیچ کدام برایش مهم نیست.
متین از سلطان اجازه می گیرد تا کاراجا را ببیند. او وارد بالکن خانه ی کوچوالی ها می شود و کاراجا را درحالی می بیند که غمگین و ناراحت به آسمان خیره شده است. متین دست او را می بوسد و می گوید:« شنیدم چیکار کردی. نمیدونم خواستی اون کارو بکنی یا نه، ولی انجام دادی. خدا ازت راضی باشه. زیر سایه ی تو من می تونم با خیال راحت بمیرم.» متین بعد از گفتن این حرفها می رود و لبخند کوچکی گوشه ی لبهای کاراجا می نشیند.
وقتی افسون از خانه بیرون می رود مقبوله که فرصت را مناسب دیده آریک را به خانه دعوت می کند تا صحبت کنند. او جریان حامله بودن افسون از یاماچ را برای آریک تعریف می کند و از او می خواهد هرچه زودتر کار یاماچ را تمام کند. آریک می گوید:« با کمال میل قبول می کنم اما کسی نباید بفهمه کار من بوده چون چنگیز خیلی از یاماچ محافظت می کنه و اگه بفهمه کار من بوده اوضاع به هم می ریزه. تو یاماچ رو به این خونه بفرست من هم افرادی رو به اینجا می یارم تا قضیه رو حل کنن.»
عمو به تنهایی به قهوه خانه ای که پاشا در آن مرده بود می رود و یاد دوستانش را زنده می کند. در این میان او خاطره ای از قهرمان را به یاد می آورد….ادریس برای کاری به شهر دیگری رفته و در نبودش کارها را به قهرمان سپرده. وقتی عمو این خبر را به قهرمان می دهد قهرمان از خوشحالی در پوست خود نمی گنجد اما سعی می کند لبخندش را پنهان کند و به عمو می گوید:« پس جومالی چی میشه؟ حالا به داداشم چی بگیم؟» عمو می گوید که خودش با جومالی حرف خواهد زد بعد هم انتخاب شدن قهرمان برای جانشینی ادریس را تبریک می گوید. در میان صحبت، قهرمان می گوید که از سازمان امور قبرستان با او تماس گرفته اند و گفته اند که قبر عمویش جومالی خالی است. عمو با شنیدن این حرف به تته پته می افتد و می پرسد که چه کسی چنین حرفی زده؟ وقتی قهرمان اسم خلیل ابراهیم را می آورد چشمان عمو چهار تا می شود. او سعی می کند مانع پیگیر شدن قهرمان راجع به این موضوع شود… عمو که دیگر حافظه ی درست و حسابی برایش نمانده با یادآوری این خاطره پیش خود می گوید:« گفته اسمش خلیل ابراهیمه. بی شرف. من باید برم پیش پاشا.»
جومالی که خبر پیوستن یاماچ به اردنت ها خیلی برایش سنگین بوده تصمیم می گیرد این قضیه را تلافی کند. او دفترچه ی امیر را به علیچو می دهد تا اطلاعات لازم درمورد مکانهای اردنتها را بدست بیاورد. علیچو دفترچه را مطالعه می کند و چیزهایی که دستگیرش شده را برای بقیه تعریف می کند. جومالی بچه محلها را برای غارت اموال اردنتها به کارخانه ها و نمایشگاههای آنها می فرستد. جوانهای محله حتی به اصطبل آریک هم حمله می کنند و اسب مورد علاقه ی او شمشک را می دزدند.
خبر دزدی های گودال به گوش چنگیز می رسد و او را عصبانی می کند. یاماچ که کمی قبل خبر این کار جومالی را از وارتولو شنیده در مقابل چنگیز خود را به بی خبری می زند و حتی می گوید که شاید کار دشمنان دیگر اردنتها باشد. چنگیز با خنده ی تلخ و لحن توهین آمیزی می گوید:« دشمنای واقعی من اونقدر عاقل هستن که جرات همچین کاری رو ندارن. اینجور چیزا فقط کار مجرم های عوضی و پیش پا افتادست.» یاماچ پنهانی با وارتولو تماس می گیرد و از او می خواهد همه ی تلاشش را برای کنترل کردن جومالی بکند تا چنگیز بیشتر از این عصبانی نشود.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان  سریال گودال قسمت 301 لذت برده باشید. در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال گودال قسمت 302 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *