خلاصه داستان سریال ترکی گودال قسمت 303

در این مطلب خلاصه قسمت 303 سریال گودال را برای شما عزیزان آماده کردیم ، امیدوارم از مطالعه آن لذت ببرید .

سریال گودال قسمت 199

سریال گودال قسمت 303

جومالی نیمه شب برای برداشتن ترشی به انباری می رود. او با نگاه کردن به گوشه ای از انبار، شب بیداری هایش با سلیم و قهرمان را به یاد می آورد و خودش را همراه آنها در حال نوشیدن و آواز خواندن می بیند اما وقتی از فکر و خیال بیرون می آید و متوجه تنها بودنش می شود زیر گریه می زند.
سلیم برای حرف زدن با عمو به خانه ی او می رود اما عمو در خانه نیست، سینی غذایش دست نخورده مانده و کفشهایش هم داخل یخچال جفت شده است. سلیم با دیدن این چیزها نارحت می شود و از اینکه به اندازه ی کافی مراقب عمو نبوده احساس گناه می کند. او سراغ همسایه ی عمو می رود و از او می شنود که عمو چیزهایی در مورد بلیت اتوبوس و سفر به سیلوری گفته است.
وارتولو به همراه مدد و علیچو به محل شکار چنگیز می رود تا خواسته ی یاماچ را انجام دهد. علیچو در میان شاخ و برگ درختان اسلحه ای برای یاماچ جاساز می کند و مطمئن است که یاماچ آن را پیدا خواهد کرد. اما وارتولو که نمی داند یاماچ می تواند اسلحه را پیدا کند یا نه تصمیم می گیرد همانجا بماند و در کشتن چنگیز به او کمک کند. وارتولو از علیچو می خواهد اسلحه اش را آماده کند تا اگر یاماچ نتوانست کار را تمام کند آنها به چنگیز شلیک کنند.
یاماچ آماده ی رفتن به پارتی شکار است. مقبوله از فرصت بیرون رفتن افسون استفاده می کند تا یاماچ را به خانه بکشاند. او با یاماچ تماس می گیرد و با لحن ملتمسانه ای می گوید:« چنگیز افسون رو بخاطر تو تحت فشار قرار داده. من نگران نوه م هستم. فقط تو می تونی کمکش کنی. زود بیا اینجا چیزایی درمورد چنگیز هست که باید بدونی.» یاماچ برای ساعتی از چنگیز مرخصی می گیرد و فورا خود را به خانه ی افسون می رساند اما با صحنه ی عجیب و غیر منتظره ای رو به رو می شود. افسون اسلحه به دست و در حالی که تمام بدنش به لرزه افتاده لب استخر ایستاده و جنازه ی خون آلود مادربزرگش هم روی آب استخر شناور است.
یک ساعت قبل، افسون که متوجه نقشه ی مقبوله و آریک شده پنهانی به حرفهای مادربزرگش گوش می دهد و در ساعتی که آنها قرار است یاماچ را به قتل برسانند وانمود می کند که از خانه خارج شده است اما در باغ مخفی می شود. او تک تیر اندازهای آریک را یکی پس از دیگری می کشد و در آخر کنار استخر به مقبوله می گوید:« بهت گفته بودم تو این قضیه دخالت نکنی.» مقبوله که از سر و وضع او متوجه شده آدمهای آریک کشته شده اند با خشم رو به افسون می گوید:« اگه اینجا هم نتونم کار یاماچو تموم کنم یه جا دیگه این کارو می کنم. نمی ذارم این آبروریزی ادامه پیدا کنه. نوه ی من از قاتل باباش بارداره. نه اجازه می دم اون بچه به دنیا بیاد و نه اجازه می دم باباش نفس بکشه.» افسون که مطمئن شده مادربزرگش خیال منصرف شدن ندارد به او شلیک می کند بعد هم به هق هق می افتد و زیر لب از او معذرت خواهی می کند. یاماچ که تازه به آنجا رسیده به افسون نزدیک می شود و دلیل این کارش را می پرسد. افسون با گریه از او می خواهد که آنجا را ترک کند. یاماچ هم که باید به پارتی شکار برسد همین کار را می کند.
سلیم برای پیدا کردن عمو به سیلوری می رود و خیلی زود او را در ایستگاه اتوبوس پیدا می کند. عمو که فراموش کرده قصد داشته کجا برود، ساعتها همانجا نشسته و به گوشه ای خیره شده. سلیم وقتی او را می بیند نفس راحتی می کشد و عمو را بخاطر اینکه بی خبر سفر کرده کمی سرزنش می کند و بعد از او می خواهد که به گودال برگردند. عمو با خوشحالی قبول می کند اما از حرفهایش پیداست که سلیم را نشناخته است. سلیم از این موضوع جا می خورد و به حال عمو ناراحت می شود.
جومالی گورکنی را سر قبر برادر ادریس یعنی جومالی کوچوالی می برد تا ببیند شایعات درمورد خالی بودن قبر عمویش درست است یا نه. گورکن بعد از حفر قبر به جومالی می گوید که قبر خالی است و او را متعجب می کند.
آریک یعقوب را تعقیب می کند تا از طریق او به بالادستی هایش برسد. یعقوب به گودال می رود و وارد قهوه خانه می شود تا به ندیم پناه ببرد. آریک با دیدن این صحنه مطمئن می شود که دشمن اصلی اش گودال است پس لبخندی می زند و با خود می گوید:« خوب شد. حالا با یه تیر دو نشون می زنم.»
یاماچ به همراه چنگیز به شکار می رود و خیلی زود اسلحه ای را که علیچو برایش پنهان کرده پیدا می کند. وارتولو و مدد و علیچو هم در جنگل کمین کرده اند تا در صورت نیاز کمکش کنند. وقتی یاماچ و چنگیز از نگهبانها دورتر می شوند، چنگیز درحالی که اسلحه ی شکار دستش گرفته درباره ی قوانین شکار توصیه هایی به یاماچ می کند. یاماچ هم در فرصت مناسبی اسلحه اش را روی سر چنگیز می گذارد و می گوید:« فکر کنم منظور از ضرب المثل شکار شدن موقع شکار رفتن همین باشه. اینطور نیست؟» او اسلحه را آماده ی شلیک می کند.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان  سریال گودال قسمت 303 لذت برده باشید. در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال گودال قسمت 304 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *