خلاصه داستان سریال حکایت ما قسمت ۱۴۶ + زیرنویس و دوبله

باریش به خانه رحمت می رود تا به او سر زده و او را به همراه خودش به خانه فیلیز ببرد. او از اینکه رحمت به خودش سر و سامان داده و به دانشگاه نیز می رود خیلی خوشحال می شود. آنها با هم به خانه می روند. همگی برای شام در خانه دور هم جمع هستند
در خانه نهال، برای ساواش قصه ای میگوید و فیلیز را به گرگ تشبیه میکند که به ظاهر خوش رفتاری میکند، اما قصد خوردن باریش را دارد. او ساواش را می‌ترساند و از او میخواهد که وقتی به خانه باریش می رود و فیلیز را می‌بیند، دلخوری اش از اینکه او پدرش را گرفته ابراز کند.
صبح، فیلیز وسایل کیراز را برای رفتن به کمپ چند روزه آماده میکند.‌ عصمو نیز تب کرده و فیلیز نگران اوست. کمی بعد، جمیل دم در آمده و به آنها اطلاع میدهد که از روی انگشت نگاری، دزد آتلیه را پیدا کرده اند. فکری که این حرف را می شنود. با نگرانی از اتاق بیرون می آید. جمیل به فیلیز میگوید که دزد آتلیه فکری بوده است. فکری سریع از خانه فرار میکند. همگی بیرون می روند و او را دوره میکنند. فکری طبکارانه میگوید که لباسها را فروخته تا بتواند ماشین را بگیرد و با فروش آن پول لباسها را پس بدهد. او وقتی برمیگردد متوجه می شود که ماشین سر جایش نیست و آن را دزدیده اند. حکمت که متوجه می شود زینب نیز در این قضیه دست دارد، او را داخل خانه برده و با او دعوا میکند. او زینب را تهدید میکند که اگر یک بار دیگر دردسر درست کند، او را از خانه بیرون میکند. همه داخل خانه می روند. فیلیز از جمیل میخواهد برای ادب کردن فکری، او را یک شب بازداشت کند. جمیل دم در با چیچک صحبت میکند و هنگامی که میخواهد برود، دوباره همسر چیچک را میبیند که گوشه دیوار کشیک میدهد. او اینبار همسر چیچک را دستگیر میکند و به کلانتری می برد تا بفهمد چرا مشکوک است.
در خانه، همه از اینکه فکری چنین کاری کرده عصبانی و ناراحت هستند. کمی بعد، باریش دم در آمده و از فیلیز میخواهد که همراهش بیاید زیرا برایش سوپرایزی دارد. فیلیز عصمو را به چیچک سپرده و همراه باریش می رود. باریش او را به خانه ای می برد که آن را به تازگی برای خودشان اجاره کرده است. فیلیز از دیدن خانه خوشحال می شود و از آن خوشش می آید. او نگران عصمو است و میخواهد زودتر برگردد، اما باریش با خانه تماس گرفته و عصمو را به چیچک می سپارد و فیلیز را برای شب نگه می‌دارد. آنها تمام روز با یکدیگر هستند و خوش می‌گذرانند و شب را نیز با یکدیگر می‌خوابند.
صبح، بعد از اینکه باریش و فیلیز از خواب بیدار می شوند، باریش صبحانه مفصلی برای فیلیز تهیه میکند و خودش دنبال ساواش می رود تا او را به خانه بیاورد‌. نهال به ساواش آموزش داده است تا با حرفهایش فیلیز را ناراحت کند تا آنها بتوانند دوباره باریش را به دست بیاورند.
شوهر چیچک که آزاد شده است، دم خانه فیلیز می رود تا چیچک را ببیند. او تصمیم دارد از چیچک انتقام گرفته و با چاقو او را بزند. بو و چیچک با دیدن همدیگر شروع به دعوا می‌کنند. همگی بیرون می آیند تا آنها را جدا کنند. شوهر چیچک چاقویی بیرون می آورد تا چیچک را بزند اما به اشتباه چاقو در شکم حکمت فرو می رود.
در خانه ، ساواش وقتی فیلیز را میبیند با او بد رفتاری میکند و میگوید که او پدرش را از ساواش گرفته است. فیلیز از حرفهای تو ناراحت می شود. باریش پیش آنها می آید تا علت بحث کردنشان را بیند. کمی بعد، با گوشی باریش تماس گرفته و خبر چاقو خوردن حکمت را می دهند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *