خلاصه داستان سریال حکایت ما قسمت ۱۴۹ + زیرنویس و دوبله

حکمت و عصمو و فیکو در خانه می مانند. فیکو به محض رفتن بقیه به کلانتری، بیرون می رود تا با دوستانی که تازه آشنا شده و ارازل هستند، بتواند به فیلیز کمک کند. آنها برای اینکه فیکو خودش را ثابت کند، بسته ای به او داده از او میخواهند که بسته را به خانه ای تحول دهد. فیکو این کار را برایشان انجام میدهد.
در کلانتری، به دستور و خواسته نهال، تا صبح همگی را نگه داشته و یکی یکی بازجویی میکنند. آنها چیزی پیدا نمی‌کنند. نهال که حرصش گرفته، به زور دستور بازداشت آنها را میدهد. افسر به او میگوید که اجازه چنین دستوری را ندارد. اما نهال با داد و بیداد خواسته خود را تکرار میکند. حرف او بی فایده است و همه آزاد می شوند.
فیلیز وقتی به خانه می روند، متوجه می شود که حکمت خونریزی کرده، و از دست باریش که طبق معمول برایشان دردسر درست کرده عصبانی است. فیکو تازه به خانه برمیگردد. فیلیز از دست او عصبانی می شود و او را دعوا میکند. رحمت به زور فیکو را بیرون می برد تا دوستان تازه اش را به او نشان دهد. فیکو رحمت را پیش پسرها می برد. رحمت از آنها میخواهد که به فیکو نزدیک نشوند.
در بیمارستان، فکری و زنی که تازه آشنا شده، سعی میکنند دو پیرمرد و پیرزنی که قصد ازدواج با آنها بخاطر پولشان را دارند برای یکدیگر جور کنند، اما تلاشهای آنها نتیجه عکس داده و آن پیرمرد و پیرزن تصمیم میگیرند با یکدیگر ازدواج کنند. فکری و آن زن عصبانی شده و دست خالی از بیمارستان برمیگردند.
رقیب آقا منصور، آقا صدری وسایل کار جدید را به آتلیه می برد. او ضمانت حسابدار فیلیز را میخواهد، اما فیلیز میگوید که حسابداری ندارد. آقا صدری کارت حسابدار خودش را به او میدهد و از فیلیز میخواهد که با او کار کند . فیلیز قبول میکند.
نهال بخاطر دخالت در پرونده دادستان دیگر، و دستور بی جا برای بازداشت فیلیز، از کار تعلیق می شود. او با عصبانیت پیش سلیم می رود. سلیم کارهای او را اشتباه میداند و دلیل اینکه او با این شرایط نیز به فکر جدا کردن فیلیز و باریش است متعجب است. کمی بعد، تماسی با نهال گرفته می شود. او خوشحال شده و برگه های طلاق را از سلیم می‌گیرد و امضا میکند.
وقتی باریش میفهمد که نهال برگه های طلاق را امضا کرده، با خوشحالی ساواش را برداشته و به خانه می برد. او ساواش را به نهال تحویل میدهد. همان لحظه پلیس ها برای دستگیری باریش بخاطر دزدیدن ساواش دم در می آیند. باریش به همراه آنها می رود. او به فیلیز زنگ زده و ماجرا را میگوید. فیلیز به کلانتری می رود. باریش به او خبر میدهد که از نهال طلاق گرفته است و بعد از آزاد شدن با یکدیگر ازدواج خواهند کرد. آنها با وجود تمامی مشکلات پیش آمده خوشحال هستند.
فیکو دوباره پیش دوستانش می رود. کمی بعد چند ارازل دیگر به آنجا آمده و دو دسته با یکدیگر دعوایشان می شود. فیکو یکی از آنها را هول میدهد. او روی پله ها قل خورده و سرش ضربه می‌خورد و بیهوش می شود. همگی از ترس فرار میکنند. فیکو مات و مبهوت به کاری که کرده نگاه میکند.
نهال به آتلیه می رود تا کارها را شروع کنند. کمی بعد، پیک برگه های حسابداری را از طرف آقا صدری می آورد تا فیلیز امضا کند. فیلیز برگه ها را امضا کرده و تحویل میدهد. پیک، برگه ها را مستقیم به دفتر سلیم می برد، آقا صدری و نهال نیز آنجا هستند. آقا صدری بعد از چک کردن برگه ها، آنها را تحویل نهال میدهد و میگوید:« با این برگه ها فیلیز خانم یک قدم به جرم کلاهبرداری نزدیک شد». نهال خوشحال شده و سلیم با نگرانی نگاه میکند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *