خلاصه داستان سریال حکایت ما قسمت ۱۵۱ + زیرنویس و دوبله

حکمت نگران شده و به همراه باریش ، زینب را به کلینیک او می برند. فیلیز نیز در آتلیه آنها را می‌بیند و با نگرانی به کلینیک می آید. باریش زینب را معاینه کرده و به او میگوید حال خودش و بچه خوب است. زینب با ناراحتی از او میخواهد به حکمت بگوید مشکلی جدی دارد، زیرا حکمت مدتی است با او سرد شده و زینب قصد دارد توجه او را جلب کند. باریش به او میگوید که بهترین کار ، صحبت خود زینب با حکمت است تا مشکلشان را حل کنند. او بیرون آمده و حکمت را به اتاق صدا می زند . او از پشت در حرفهای زینب و حکمت را شنیده و متوجه می شود که بچه زینب از حکمت نیست. حکمت او را لای در می بیند و چون با باریش لج است، به اینکه باریش ماجرای بچه را به فیلیز بگوید اهمیتی نمی‌دهد. باریش میگوید که به ماجرای بچه کاری ندارد و این مسأله یه خودشان مربوط است، و در عوض سعی دارد حکمت را به ازدواج خودش و فیلیز راضی کند، اما موفق نمی‌شود. باریش سپس به همراه فیلیز به پارک محله رفته و در مورد حکمت صحبت میکند. فیلیز میگوید تا زمانی که حکمت راضی نباشد با او ازدواج نخواهد کرد. اعصاب باریش به هم می ریزد. او از فیلیز میخواهد کمی استراحت کند زیرا بی حال به نظر می رسد.
آقا صدری برگه امضاهای جدید را نیز پیش نهال می برد. آنها مراحل اتهام فیلیز را تکمیل کرده اند،اما سلیم از اینکه دختری بیگناه را به زندان می اندازند ناراحت است.
ظهر، حکمت دم خانه نهال می رود. او نگران است که نهال دردسری برای زندگی فیلیز درست نکند. نهال به او میگوید که از آخرین روزهای خوشبختی شان استفاده کنند، زیرا روزهای سختی را در پیش خواهند داشت. حکمت با حرص به خانه برمی‌گردد.
فکری به دانشگاه رحمت می رود تا بتواند کلید خانه او را بگیرد. او در دانشگاه به طور اتفاقی با دنیز آشنا می شود. دنیز به او میگوید که کمکش خواهد کرد. آنها در دانشگاه آبرو ریزی درست میکنند. وقتی رحمت پیش فکری می آید و دنیز میفهمد که فکری پدر اوست، از دیدن او شوکه شده و با عصبانیت می رود. فکری وقتی میفهمد دنیز یا رحمت مشکل دارد، دنبال او رفته و به اصرار سعی دارد او را قانع کند تا با یکدیگر علیه رحمت باشند و هرکدام به هدف خود برسند.
ارازلی که دنبال گرفتن پول بخاطر دیه هستند، این بار به قهوه خانه توفان حمله میکنند. آنجا درگیری بزرگی رخ میدهد. رحمت نیز که فیکو و عصمو را از مدرسه می آورد در راه درگیری را دیده و به آنها ملحق می شود.
جمیل و همکارانش به آنجا آمده و همه را دستگیر کرده و به کلانتری می برند.
شب در خانه فیلیز، همگی جمع شده و فکر چاره ای برای ارازل هستند. باریش وقتی میفهمد پول زیادی برای این کار لازم است، سریع از خانه بیرون آمده تا دنبال پول برود. فیلیز از اینکه باریش وارد این ماجرا شده ،و نیز پولی ندارد، ناراحت است.
باریش پیش مردی برای نزول پول می رود. او پول را با نزول سه برابری در قبال ضمانت سند مطب خودش، میگیرد.
رحمت بیرون رفته و فکری و دنیز را گوشه خیابان مشغول مشروب خوردن می بیند. او عصبانی شده و پیششان می رود و با دنیز بحث میکند. دنیز قصد رفتن میکند اما از شدت مستی، ماشینش را پیدا نمیکند. رحمت از دست او کلافه شده و او را به زور به خانه خودشان می برد.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *