خلاصه داستان سریال حکایت ما قسمت ۸۹ + زیرنویس و دوبله

مادر باریش به خاطر صمیمیت او با فیلیز نگران است.او پیش پدر باریش رفته و از او می خواهد که هر طور شده کاری کنند تا باریش از آن محله و مردم آنجا دست بکشد. پدر باریش تصمیم می‌گیرد به جای بدهی باریش به او، خانه های او را به فروش بگذارد.
مادر باریش به کلانتری پیش جمیل رفته و از او می خواهد که مراقب زنش باشد و آنقدر به پسر او نزدیک نشود. او با حرف هایش موجب تحقیر جمیل به عنوان یک شوهر می شود. جمیل که دیگر از حرف ها و کنایه های دیگران در مورد خودش و فیلیز به ستوه آمده، اعصابش به هم ریخته و مشروب می خورد. او شب با حال مست دم خانه فیلیز رفته و با او دعوا می کند و اصرار به ورود به خانه دارد. رحمت و توفان جلوی او را می گیرند. رحمت با جمیل بحث می کند و به او می فهماند که این یک ازدواج صوری بوده و جمیل نباید توقعی داشته باشد. اما جمیل زیر بار نمی رود و خودش را شوهر فیلیز می داند.
فیکو به خاطر اینکه جمیل باعث اذیت فیلیز شده، نقشه ای می کشد و صبح آن را با عایشه در میان می‌گذارد. آنها پیش جمیل می‌روند و به او داروی خواب آور می‌خورانند. سپس او را سوار ماشین پلیسش کرده و خودشان پست فرمان می‌نشینند تا او را به کشتی برسانند و از کشور خارج کنند.
توفان و تولای به خاطر وضعیت باریش و اینکه نمی‌تواند در مراسم عقد حضور داشته باشد و شاهد عقد باشد، عقدشان را برگزار نمی‌کنند.
صبح، فیلیز به خانه باریش می رود و به او رسیدگی می کند. توفان از همه می خواهد که در خانه باریش جمع شوند زیرا کار مهمی دارد. وقتی همه جمع می شوند، توفان سر زده با عاقد به خانه باریش می آید تا در حضور او با تولای عقد کنند. تولای غافلگیر می شود . همگی از این کار خوشحال هستند. آن دو به عقد یکدیگر در می آیند.
فکری که از کارتن خوابی خسته شده است، با نقشه قبلی دم خانه شیما می رود و خودش را به غش می زند تا او را به داخل ببرند. مژده همچنان از دست او عصبانی است و نمی خواهد او در زندگی مادرش باشد. فکری با مژده معامله می کند که بین رحمت و بوسه را به هم بزند و رحمت را به مژده نزدیک کند و در ازایش، مژده جلوی فکری و شیما را نگیرد.
باریش از فیلیز می خواهد که از جمیل طلاق بگیرد و خودش به فیلیز پیشنهاد ازدواج میدهد.
پلیس وقتی فیکو و عایشه را در ماشین پلیس می‌بیند، آنها را متوقف می کند و وقتی جمیل را بیهوش می‌بیند و ماجرا را می فهمند، آنها را به کلانتری می برند.
وکیل پدر باریش، دم خانه او می آید و اطلاع می دهد که به علت بدهی، خانه خودش و خانه ای که فیلیز در آن زندگی می‌کند و به نام باریش است، باید تخلیه شوند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *