خلاصه داستان سریال حکایت ما قسمت ۹۴ + زیرنویس و دوبله

فیکو به خانه می آید و آیسل می فهمد که او جای فکری را می داند. او به همراه فیلیز به خانه شیما می رود و فکری را می بیند. فکری او را مادر خطاب می کند. بچه ها می فهمند که او مادر بزرگشان است که فکری می‌گفت مرده است. آیسل با عصبانیت از فکری پولش را می خواهد. او می گوید که در دوربین خانه‌اش دیده است که فکری پول هایش را دزدیده. فیلیز می فهمد که فکری پول خانه را از کجا آورده بود.
در شرکت ثروت، او وقتی می فهمد که شب باریش از خانه رفته است، تصمیم می‌گیرد که از راه دیگری وارد شود. او از دستیارش می خواهد که با عمر یا همان داداش، قراری بگذارد.
باریش بعد از بیمارستان به شرکت می رود. او در جواب سوال های پدرش که می‌پرسد دیشب خانه بوده است یا نه، چیزی بروز نمی‌دهد. ثروت به او پرونده ای برای بررسی می دهد. کمی بعد، دستیارش به اتاق می آید تا با او صحبت کند. باریش از لای در اسم داداش را می شنود و متوجه می شود پدرش با او قرار دارد. او تصمیم می‌گیرد آنها را تعقیب کند اما نمی تواند.
ثروت پیش عمر می رود و به او در مورد دختری که با پسرش دوست است توضیح می دهد و از عمر می خواهد در ازای اینکه آن دختر را به زندان بیندازد و بیچاره کند و خانواده اش را آواره کند، دو هفته مهلت بیشتری برای پیدا کردن الماس ها به او بدهد. عمر قبول می کند. او وقتی عکس فیلیز را به عنوان دختر مد نظر ثروت می بیند، شوکه می شود.
فکری برای تهیه پول مادرش، پیش عمر می رود و از او طلب قرض می کند. عمر که فرصت را مناسب می بیند، در صورت پیدا کردن شکران، قول پول را به فکری می دهد.
آیسل به خانه فکری آمده و تا گرفتن پولش قرار است آنجا بماند. او بسیار بد اخلاق است و همه را عاصی کرده است.
مادر جمیل وقتی از همسایه ها خبر صوری بودن  ازدواج او را می شنود، دم خانه فیلیز می رود تا با او دعوا کند اما با برخورد تند آیسل مواجه می شود. او که بسیار عصبانی است ازز جمیل می خواهد هر طور شده کاری بکند و خانواده فیلیز را از محله بیرون بکند‌.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *