خلاصه داستان سریال دستم را رها نکن قسمت ۱۰۸ + زیرنویس و دوبله

جنک و جانسو زمانی که برهان مشغول کاری است، تنهایی در حال صحبت کردن هستند. جنک از اینکه حال جانسو خیلی بهتر است خوشحال است و به او میگوید:« بهتره تو دنیایی که با بابات ساختی بمونی. می‌دونم رابطه ت با مادرت هنوز خوب نیست. ولی فکر کنم از بعضی چیزا هنوزم خبر نداری». او در مقابل کنجکاوی جانسو، در مورد تهدید سومرو به آزرا، که باید بین مرت و جنک یکی را انتخاب کند توضیح میدهد. جانسو قسم میخورد که از چنین مسأله ای بی اطلاع بوده و اظهار ناراحتی میکند.
در خانه آزرا صدای در می آید. آزرا میبیند در خانه باز است و مرت نیست. او خیلی می ترسد و بیرون آمده و دنبال مرت میگردد. او متوجه زیر زمین شده و به سمت آنجا می رود.
سومرو و عظمی به رستوران برای صرف شام می روند. سومرو خوشحال و پر غرور از اینکه در رستورانی که سهام دارد شام میخورد،مدام با عظمی حرف می زند، اما فکر عظمی درگیر است. عظمی از سومرو می پرسد:« اگه تو موقعیت دیگه ای با من آشنا می شدی بازم منو می‌خواستی؟» سومرو میگوید:« البته که تو مرد محترم و خوش‌تیپی هستی. مشخصه که اصیل و با تربیتی و از یک خانواده اصیل هستی». عظمی با شنیدن این حرف بیشتر به هم می ریزد. سومرو از عظمی میخواهد او را به خانه آزرا ببرد. او میگوید :«هنوز در مورد قضیه صبح حرصم رو خوب سر آزرا خالی نکردم. گاهی باید ناز شست بهش نشون بدم».
فریده خانم با آزرا صحبت میکند و میگوید که بعد از شام و انجام کارهایش به خانه او می رود. جنک وقتی میفهمد فریده خانم میخواهد به خانه آزرا برود، برای رساندن او تمایل نشان میدهد. فریده خانم از این قضیه متعجب می شود و لبخندی گوشه لبش می نشیند. جنک مادرش را میبیند. سراب به جنک ابراز علاقه میکند. جنک به او میگوید:« اگه یه روز دست دختر مورد علاقه م رو بگیرم و بیارم تو چی میگی؟» اخم‌های سراب در هم رفته و میگوید:« هر دختری جز آزرا، قبوله». جنک ناراحت شده و می رود.
عظمی، سومرو را دم خانه آزرا می رساند. آزرا با خونسردی و لبخند در را باز میکند وقتی سومرو داخل می آید، آزرا در را قفل میکند. سومرو طلبکارانه سراغ مرت را میگیرد. آزرا به سومرو می گوید :«مهمون دارم». وقتی سومرو برمیگردد و فاطمه را داخل خانه میبیند، به شدت شوکه شده و لکنت میگیرد. او با ترس به آزرا میگوید:« همه چی رو بهت توضیح میدم.» آزرا با عصبانیت میگوید :«فاطمه همه چی رو برام تعریف کرد. اینکه تو به فاطمه و مریم گفتی مرت رو نگه دارن. اینکه تو خودت مرت و فاطمه رو بعداً خونه خودتون قایم کردی. اینکه چقدر از من بد میگفتی و جانسو هم از همه چی با خبر بوده‌». سومرو با صدایی لرزان و ملتمسانه شروع به تعریف همه ماجرا میکند. او با عجز از آزرا میخواهد که پای جانسو را وسط نکشد زیرا او بی گناه است. آزرا میخواهد با پلیس تماس بگیرد، اما سومرو التماس میکند که این کار را نکند. آزرا او را یاد تمام التماس های خودش می اندازد و او را تحقیر میکند. او دو راه برای سومرو میگذارد، و از او میخواهد یا صبح فردا حضانت مرت را به او بدهد و یا به پلیس گزارش داده تا او را دستگیر کنند. سومرو سریع قبول میکند تا حضانت را صبح زود امضا کند. هنگام بیرون رفتن سومرو، فریده خانم و جنک سر می رسند و او را دوان دوان می‌بینند. آنها وقتی به خانه آزرا می آیند،متوجه موضوع می شوند‌‌. جنک با حرص میپرسد که:« چرا به پلیس زنگ نزدی؟» آزرا توضیح میدهد که در آن صورت برای جانسو نیز مشکل به وجود می آید و او کارش در مدرسه را از دست می‌دهد. آزرا جانسو را بازیچه دست سومرو دانسته و او را با وجود بدی هایی که در حق آزرا کرده، بی گناه میداند و نمیخواهد به عنوان خواهر ناتنی اش آسیبی به او بزند.
سومرو سریع با عظمی تماس گرفته و از او میخواهد به دنبالش بیاید. آنها به خانه می روند و سومرو ماجرا را برای عظمی تعریف میکند. کمی بعد، جانسو به خانه می آید. او وقتی میفهمد که فاطمه پیدا شده، شروع به ملامت مادرش میکند. سومرو طلبکارانه با جانسو بحث میکند و میگوید که بخاطر جانسو ماجرای مرت را پنهان نگه داشته بود زیرا با فهمیدن پلیس، پای او نیز گیر بود. او ماجرای خودکشی جانسو و درگیری خودش سر این موضوع را نیز یادآور می شود. جانسو میگوید:« من خودکشی نکردم. فیلم بازی کردم». سومرو با شنیدن این حرف به شدت عصبانی شده و دعوای شدیدی با جانسو میکند. او از اینکه جانسو برای او نقش بازی کرده و باعث دلشکستگی او شد، اعصابش به هم ریخته و جانسو را از خانه بیرون میکند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *