خلاصه داستان سریال دستم را رها نکن قسمت ۱۱۷ + زیرنویس و دوبله

وقتی جنک از بیمارستان بیرون می آید، یاد حرفهای فریده خانم در مورد مسئولیت ازدواج با آزرا می افتد. او از شنیدن بیماری اش همچنان در شوک است.
در رستوران، مینه و اوستا فرهاد برای نامزدی آزرا برای او سوت زده و خوشحالی میکنند. آزرا نیز خوشحال است و از اینکه سراب خانم دیگر با او خوب شده احساس رضایت دارد. کمی بعد، سراب خانم به رستوران می آید و از دیدن شادی کردن آنها اخم میکند. او از آزرا قهوه میخواهد. هنگامی که آزرا برای او قهوه می برد، سراب خانم میگوید:« فکر نکن با یه حلقه نشون عروس چلن ها شدی و میتونی لوس بازی در بیاری. یکم غرور داشته باش.» آزرا از این حرف عصبی می شود و میفهمد که اشتباه کرده است، و با حرص سر کارش برمیگردد. هولیا برای عرض تبریک برای سراب خانم دسته گل میفرستد. سراب از این قضیه حرصش میگیرد.
ملیس به تعمیرگاه قدیر می رود. قدیر که تازه از دستشویی بیرون آمده، پشت دیوار قایم می شود. جانسو نیز در طبقه بالاست اما خودش را نشان نمیدهد.شاگرد قدیر میگوید که او برای همیشه رفته و حتی از او حلالیت طلبیده. ملیس با گریه از تعمیرگاه بیرون می آید. جانسو با ناراحتی پایین می آید و بلیت قدیر را به او میدهد. اما همچنان بخاطر زخمهای قدیر رفتن او را صلاح نمی‌داند. اما قدیر بخاطر ملیس و اذیت شدن او میخواهد هرچه سریع تر برود.
در کافه، طلبکار برهان دوباره دم در می آید. برهان از دست او عصبانی شده و به او میگوید که نباید به آنجا بیاید. او مبلغ ناچیزی به طلبکارش می دهد تا سر فرصت تسویه کند. طلبکار عصبانی شده و برهان را کتک می زند. هولیا ترسیده و میخواهد با پلیس تماس بگیرد. برهان از او میخواهد که دخالت‌ نکند و به کسی چیزی نگوید.
در رستوران، جنک با آزرا تماس میگیرد و به او میگوید که در باغچه پشت رستوران منتظر اوست. آزرا از این سوپرایز خوشحال می شود. او پیش جنک می رود و مثل دو عاشق دلباخته یکدیگر را بغل کرده و ابراز دلتنگی و عشق میکنند. جنک از رفتار سراب خانم سوال میکند. آزرا حقیقت را نمی‌گوید و میگوید که همه چیز خوب است. جنک بخاطر بیماری اش و راهی که پیش رو دارد کمی پکر است،، اما او نیز چیزی به روی آزرا نمی آورد. سراب خانم آنها را از پنجره می‌بیند و عصبی می شود.
در شرکت، دکتر فریده خانم پیش او آمده و بعد از دیدن نتایج آزمایشات، با خوشحالی ابراز امیدواری کرده و میگوید که دیگر خطری او را تهدید نمیکند و بیماری او در حال بهبود است و به زودی دارو ها نیز قطع می شوند. فریده خانم از شنیدن این خبر خیلی خوشحال می شود. دکتر او، انرژی مثبت و امیدواری فریده خانم را عامل این معجزه و شفای بیماری اش می داند. بعد از رفتن دکتر، عظمی و سومرو با یک جعبه شیرینی به دفتر او می آیند. فریده خانم با دی ن سومرو اخماهایش در هم می رود. سومرو با پررویی جعبه را برای عرض تبریک به فریده خانم میدهد و همچنین از اینکه آزرا با او تماس نگرفت و برای نامزدی او را دعوت نکرد گله میکند. او خودش را دارای حق مادری آزرا میداند. فریده خانم از سومرو حرص گرفته و با کنایه میگوید آره حق دارید آخه می‌دونم خیلی هم آزرا رو دوست دارید. سومرو سپس خبر نامزدی خودش و عظمی را پیش میکشد و از او میخواهد شاهد عقدشان باشد. فریده خانم با سردی تبریک میگوید و صحبت در مورد شاهد عقد نیز به آینده موکول میکند. سپس موقع رفتن آنها از عظمی میخواهد بماند. او دوباره به عظمی در مورد قرارشان هشدار میدهد و به او میگوید که سومرو در حال کنترل کردن عظمی است. اما عظمی انکار میکند و به فریده خانم اطمینان میدهد که قضیه را درست کند.
در رستوران، سراب خانم سراغ آزرا رفته و میگوید :«چیه رفتی به جنک از من گلایه کردی؟ بدو بدو زنگ زدی و اخبار رو بهش دادی؟ فکر کردی من احمقم؟ مبادا بین من و پسرم فاصله بندازی.» آزرا به شدت از این حرفها ناراحت شده و به او برمیخورد.
وقتی عظمی به اتاق برمیگردد، سومرو میگوید که به عمد برای حرص دادن فریده خانم به او پیشنهاد شاهد شدن عقد داده است. عظمی سعی میکند غیر مستقیم از سومرو بخواهد که سهام را پس بدهد، اما سومرو میگوید که قصد دارد با این سهام آنها را اذیت کرده، و به عمد به جنک بگوید که منبع سهام از کجاست تا بین آنها دعوا بیندازد. عظمی متعجب شده و چیزی نمی‌گوید.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *