خلاصه داستان سریال دستم را رها نکن قسمت ۱۶۰ + زیرنویس و دوبله

B0GJtVAdcTc
سومرو بعد از گرفتن پول جواهرات به اتاق عظمی می رود. عظمی او را بخاطر این کار ملامت میکند. سومرو کار خودش را اشتباه نمی داند و برعکس، اینکه آزرا جواهرات عقدش را فروخته عجیب میداند.او میگوید که آزرا بی‌دلیل این کار را نکرده و بین فروش طلاهای او و کاغذ یادداشت جیب مسعود از طرف قاتل، حتماً ارتباطی است. او یادش می آید صبح که به کافه رفته بود، در جیب برهان مقدار زیادی پول دیده بود. سومرو سریع در ذهن خودش حدس می زند که میداند قضیه چیست.
آزرا با دیدن کتاب متعجب شده و به جانسو میگوید که حتما بین کسی که به او کتاب داده و قاتلی که به او پیام داده، ارتباطی وجود دارد. جانسو به آزرا میگوید که حتماً تحت فشار کار زیاد است و بهتر است استراحت کند، زیرا حرفهایش بی ربط است. آزرا دیگر ادامه نداده اما ذهنش مشغول است. بعد از رفتن جانسو، آزرا با جنک تماس میگیرد و میخواهد او را ببیند. جنک میگوید که روز سختی داشته و نیاز به استراحت دارد، اما آزرا میگوید که چیزی دغهنش را مشغول کرده و نمی‌خواهد دیگر از او پنهان‌کاری داشته باشد. جنک فوری به سمت رستوران می رود.
زرین خانم پیش آزرا آمده و از او میخواهد که سعی کند جنک را آرام کرده و در مورد قدیر و ملیس راضی کند، اما آزرا میگوید که این کار از او ساخته نیست. زرین خانم سپس به سمت خانه می رو‌د.
در خانه، سراب به اتاق مادرش می رود. او در کشو صدای زنگ یک گوشی را می شنود.او به سمت کشو رفته و از دیدن گوشی متعجب و کنجکاو می شود. سپس کشو را می‌گردد و ناگهان مموری گوشی را که در جعبه جواهر مادرش پنهان شده پیدا میکند. او مموری را برداشته و به اتاق خودش می رود. زرین خانم هم‌زمان به خانه می رسد. عمران به او میگوید که سراب به اتاقش رفته بود. زرین خانم سریع به اتاق آمده و کشو را چک میکند و متوجه می شود که کارت مموری اش نیست. سراب در اتاقش، مموری را به لبتاپ وصل کرده و فیلم دعوای رستوران را در آن میبیند. او به‌شدت شوکه می شود. همان لحظه زرین خانم به اتاق سراب می رود. سراب که همچنان شوکه است با عصبانیت از مادرش علت این کار را میپرسد. زرین خانم ابتدا انکار میکند، اما میفهمد که دیر شده و سراب واقعیت را میداند. او میگوید که این کار حق فریده خانم بوده و از نظر خودش کار درستی کرده است و این کار را فقط بخاطر دخترش انجام داده. سراب عصبانی تر شده و با او دعوا میکند. زرین خانم گریه اش گرفته و میگوید که بخاطر حسادت به فریده خانم از جایگاه و محبوبیتش این کار را کرده است.
آردا به اتاق ملیس می رود تا به او غذا بدهد و با او صحبت کند. او میبیند که ملیس در اتاقش نیست‌.‌او هراسان به اتاق مادرش رفته و میگوید که ملیس رفته است و به گوشی اش نیز جواب نمی‌دهد. سراب و زرین هر دو نگران می شوند و به دنبال ملیس هستند.
جنک پیش آزرا رفته و آزرا ماجرای کتاب و کسی که کتاب را به جانسو داده است و پیامک قاتل را به او میگوید. جنک میگوید که کسی را میشناسند که کتاب شناس است و می‌تواند به آنها کمک کند. او و آزرا به کتاب فروشی قدیمی یک پیرمرد می روند.
آردا با عصبانیت به قدیر زنگ زده و سراغ ملیس را میگیرد.قدیر اظهار بی اطلاعی میکند. آردا میگوید که ملیس گم شده و او را مقصر میداند. قدیر نیز نگران شده و سراغ پلیس می رود.
سومرو به کافه می رود. او از حرفهای هولیا و برهان متوجه می شود که برهان قصد دارد سهامش را بفروشد و به همراه جانسو برود. سومرو میخواهد با برهان تنهایی حرف بزند. او بی مقدمه به برهان میگوید که او میداند برهان چه کار کرده است و نمی‌تواند به این راحتی فرار کند. برهان متعجب به او نگاه میکند.
پیرمرد کتاب فروش، بعد از بررسی کتاب به جنک و آزرا میگوید که این کتاب جلد قدیمی و خاصی دارد و بسته بندی داخل جلدش شیوه ای است که زندانی ها بلدند.او میگوید که معلوم است جلد این کتاب یک بار باز شده و دوباره با چسب بسته شده است. جنک و آزرا کتاب را برداشته و جلد آن را باز میکنند‌.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *