خلاصه داستان سریال دستم را رها نکن قسمت ۱۶۷ + زیرنویس و دوبله

آزرا و جانسو در خانه نشسته و در مورد عروسی صحبت میکنند. جانسو کنجکاو داستان آشنایی آزرا و فریده خانم می شود.

 

آزرا برای او تعریف میکند که زمانی که سومرو آنها را از خانه بیرون انداخته بود، او در خانه ای مستاجر شد و دستفروشی میکرد ، و فریده خانم را در خیابان به طور اتفاقی دیده است که حالش بد شده و او را به خانه آورده است.

 

فریده خانم بعد از به هوش آمدن فراموشی گرفته و مدتی پیش او مانده بود و آزرا نیز خبر نداشته که او فریده چلن است. او سپس در مورد آشنایی با جنک ،بخاطر چمدان در فرودگاه میگوید. او میگوید که جنک از ماجرای آشنایی خودش و فریده خانم خبری ندارد.

 

جنک تا صبح در ماشین می نشیند و برهان ناکام می‌ماند. صبح، آزرا مرت را آماده کرده تا به مدرسه بفرستد. مدادهای مرت به زمین افتاده و او آنها را جمع میکند. آزرا بعد از رفتن مرت، کمی با جانسو نشسته و در مورد لباس و جشن عروسی صحبت میکنند. آزرا از جانسو میخواهد که تا زمان عروسی آنها برنامه رفتن نداشته باشد و همچنین در خرید و کارها به او کمک کند. فریده خانم با آزرا تماس گرفته و از او میخواهد به خانه بیاید تا برای خرید عقد بروند. سراب به اتاق زرین خانم می رود. او با جدیت از زرین خانم میخواهد که پیش جنک رفته و به کاری که کرده است اعتراف کند.

 

زرین خانم طلبکارانه چنین چیزی را قبول نمیکند، اما سراب او را تحت فشار گذاشته و بخاطر اینکه باعث اذیت جنک شده بود او را ملامت میکند. زرین خانم با اکراه قبول کرده و از سراب فرصت میخواهد. سراب به او میگوید که نهایتا تا دو روز دیگر باید حقیقت را بگوید. زرین خانم نگران است که جنک او را از خانه بکند. اما سراب میگوید که جای او به عنوان مادرش در خانه محفوظ است.

 

جنک پیش فریده خانم آمده و مشغول صحبت هستند. کمی بعد آردا و ملیس نیز می آیند. ملیس جنک را بغل کرده و بخاطر رفتارش از او معذرت خواهی میکند. جنک از اینکه حال ملیس خوب است خوشحال می شود. در کافه، عظمی پیش مسعود رفته و میخواهد با او صحبت کند. مسعود تماشای به صحبت با عظمی ندارد. عظمی میگوید که در مورد برهان میخواهد با او حرف بزند.

 

آنها به پارک می روند. او به مسعود میگوید که مطمئن است برگه یادداشت را برهان در جیب او گذاشته و چون از رابطه مسعود و کمال و مشکلاتشان با خبر بوده، قصد دارد از این موضوع سو استفاده کرده و از مسعود اخاذی کند و با پولی که از مسعود میگیرد از استانبول برود. مسعود به فکر فرو می رود. آزرا به خانه فریده خانم می آید. سراب در مورد اینکه آزرا و جنک بعد از ازدواج در کدام اتاق قرار است زندگی کنند، از فریده خانم سوال میکند.

 

فریده خانم آنها را به اتاقی که هیچوقت اجازه ورود کسی را نداده بود می برد. یک اتاق بزرگ و زیبا. آنها از دیدن اتاق متحیر می شوند. فریده خانم صندق بزرگی را به آنها نشان میدهد که داخلش پر از وسایل یادگاری و قدیمی است که آنها را گنجینه معنوی خودش میداند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *