خلاصه داستان سریال دستم را رها نکن قسمت ۱۸۱ + زیرنویس فارسی

آزرا حسابی ترسیده و نا امید است. او تصور میکند که به زودی قرار است بمیرند. جنک سعی دارد او را آرام کند و از روزهای خوب و آینده و زندگی شان با او صحبت میکند و رویا می سازد.
فریده خانم وقتی میبیند از روی گذشته هیچ خبری از جنک و جانسو نیست و گوشی آنها نیز خاموش است به شدت نگران شده و با قدیر تماس میگیرد و از او میخواهد به آنجا بیاید.
در بیمارستان، هولیا سعی دارد سومرو را که خیلی پریشان است آرام کند. کمی بعد، حال جانسو بد شده و ضربانش پایین می آید. دکتر ها بالای سر او رفته و سعی دارند او را احیا کنند. سومرو بی تاب شده و جیغ و داد میکند و میخواهد پیش جانسو برود. کمی بعد، دکتر بیرون آمده و با تأسف می گوید که تمام تلاششان را کردند، اما متأسفانه بیمار را از دست دادند. همگی شوکه می شوند. سومرو حالش بد شده و و مدام جیغ می زند. برهان نیز در طرف دیگر گریه میکند. همگی در حال گریه هستند و چنین چیزی را باور نمی‌کنند. پرستار پارچه سفید روی جانسو می اندازد و سومرو مدام داد می زند.
ملیس در حیاط قدیر را می‌بیند. او عصبانی شده و علت آمدن قدیر را نمی‌داند. قدیر برای او ماجرای گم شدن جنک و آزرا و همچنین تهدید آزرا توسط قاتل کمال را میگوید و برای همین آمده تا بتواند برای پیدا کردن آنها کمکی کند‌. ملیس نیز نگران می شود.
سومرو در بیمارستان از شدت شوک و ناراحتی بیهوش می شود. او را به اتاقی می برند. عظمی و مسعود در مورد اجازه دفن و گرفتن جنازه صحبت میکنند. آنها به اتاق مدیریت می روند و برهان را می‌بینند که در حال انجام کارهاست و کارت شناسایی جانسو دست اوست. آنها از اینکه جانسو هنگام تصادف کیفش همراهش نبوده، اما کارت دست برهان است تعجب میکنند.برهان میگوید که از قبل برای انجام کارهای سفرشان کارت دست او مانده بود. مسعود که عصبی است با برهان دعوا میکند و میگوید که جانسو آخرین بار با او بوده است. برهان دادو بیداد کرده و میگوید که داغدار دخترش است و سپس بیرون می رود. مسعود و عظمی تصمیم میگیرند او را تعقیب کنند.
جنک از آزرا میپرسد که آیا سنجاق سر همراهش دارد تا او بتواند دستبند را باز کند. آزرا میگوید که در جیب کتش سنجاق دارد اما نمی‌تواند آن را دربیاورد. جنک از او میخواهد که به بهانه دستشویی آنها را صدا بزند و هنگامی که از کنار او رد می شود، سنجاق را برایش بیندازد.
قدیر به پلیس ها می سپارد تا پیگیر پلاک ماشین جنک و سیگنال موبایل او باشند. سپس او به همراه ملیس به خانه آزرا می روند تا شاید سر نخی پیدا کنند. ملیس هنگام گشتن خانه یاد جانسو افتاده و با هولیا تماس میگیرد تا از حال او خبر بگیرد. او وقتی می شنود که جانسو فوت کرده به شدت شوکه شده و از ته دل گریه می کند.
هولیا وقتی حال سومرو کنی بهتر می شود، او را همراه خودش به خانه می برد. سومرو با پا گذاشتن به خانه اش یاد تمام خاطرات جانسو افتاده و زیر گریه می زند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *