خلاصه داستان سریال دستم را رها نکن قسمت ۱۴ + زیرنویس و دوبله

مادر جنک به شرکت می رود تا با فریده خانم صحبت کند. او ابتدا عظمی را می بیند و با او از ناراحتی جنک از رفتارهای مادربزرگش و قصد رفتن او به آمریکا می گوید. عظمی در واقع از این قضیه خوشحال است چون بودن جنک در شرکت را تهدیدی برای موقعیت خودش می داند و نیتش تصاحب کردن جایگاه فریده خانم است. سپس مادر جنک به اتاق فریده رفته و از او می خواهد جلوی رفتن جنک را بگیرد. فریده خودش را بی تفاوت نشان می دهد و می‌گوید: «احترام و دوست داشتن اصل هر خانواده است و بین ما این دو دیگر وجود ندارد». سراب از دست او عصبانی شده و با حرص از در بیرون می رود‌.
در شرکت مسعود ، با منشی جدیدش زرین که در واقع سومرو او را برای مأموریت اغفال مسعود فرستاده، در حال صبحت کردن است. زرین چند روز است با گریه کردن به بهانه مشکلات خانوادگی دنبال جلب توجه مسعود است. سومرو به شرکت می رسد و مسعود بابت گرفتن حق بیمه با او بحث می کند و می گوید این قضیه را لو خواهد داد. سومرو هم متقابلاً او را بخاطر مسائل گذشته ای که هولیا نمی داند تهدید می کند‌.
جنک به خانه جانسو می رود و به او می گوید که فردا عازم آمریکا است . جانسو شوکه شده و به هم می ریزد. جنک می گوید دلیل و انگیزه ای برای ماندن ندارد. جانسو که جان به لب شده است بالاخره لب به اعتراف گشوده و به جنک ابراز علاقه می کند و خودش را انگیزه ماندن جنک می داند. جنک به محض شنیدن حرفهای او دستش را پس زده و از آنجا می رود. جانسو با دلی شکسته زیر گریه می زند.
در شرکت فریده خانم، برگه دادگاه مبنی بر خواستن سهم جنک به دستش می رسد. او خیلی ناراحت می شود.
جنک در روز آخر به شرکت اوکان دوست پسر ملیس می رود. اوکان شرکت دوستش را از او قرض می گیرد و روی دیوار های آن تبلیغات تور می زند تا نشان دهد شرکت توریستی دارد. جنک در آنجا احساس می‌کند که چیزی مشکل دارد و او روراست نیست.

هولیا به شرکت مسعود می رود. مسعود فکرش درگیر ناراحتی و مشکلات منشی خود زرین است. هولیا مدام به او بابت زرین گیر می دهد و علاقه ای به کار کردن او در آنجا ندارد و احساس خطر و تهدید نسبت به خوشگلی او و توجه مسعود می کند.
زرین بعد از کار به خانه سومرو می رود تا گزارشات جاسوسی خودش را بدهد. هولیا سر زده به خانه سومرو می رود و در آنجا زرین را می بیند. مشکوک شده و به مسعود زنگ می زند و از او می پرسد زرین را از کجا پیدا کرده است. وقتی به سومرو می گوید که او منشی مسعود است، سومرو اظهار بی اطلاعی می کند .
شب آخر در خانه همه سر میز شام هستند. جنک ، دوباره به ملیس راجع به اوکان تذکر می دهد و می گوید که به او حس خوبی ندارد.
آردا که از دست جنک بخاطر رفتنش عصبانی است با او بحث می کند و به او می گوید « تو دیگر برادر ما نیستی و فقط همیشه در حال فرار کردن هستی» . آنها با هم دعوا می‌کنند. فریده خانم از راه می رسد و از دیدن شرایط ناراحت می شود. مادر جنک به جنک التماس می کند که نرود و علت ناراحتی آردا همین است . او می گوید از اینکه رفتنش به خاطر زندگی بهتر نیست و به خاطر اخلاق و کارهای فریده خانم است ناراحت است. جنک همچنان روی حرف خودش ایستاده است.
شب فریده خانم به فکر فرو رفته و در حال نوشتن وصیت خودش است.
آزرا شب در خانه است که جانسو با گریه به او زنگ زده و می گوید دلش گرفته و تنهاست و به او احتیاج دارد. او شب را به خانه خاله حسنیه پیش آزرا می آید و در مورد اینکه یکی را دوست دارد و او فردا قرار است برود با او درد دل می کند. آزرا به او می گوید «این احساس عشق است و من اگر جای تو بودم عمرا نمی‌گذاشتم که او برود». جانسو از حرفهای آزرا خوشش آمده و کمی آرام می شود. آزرا هم به او می گوید من هم از کسی خوشم آمده و در کنار او آرامش دارم. هیچکدام اسمی از فرد مورد علاقه خود نمی‌برند.

عظمی بابت قولی که سراب خانم برای کار کردن سومرو در شرکت داده به او زنگ می زند و قرار دیدار می گذارند.

صبح جنگ به همان جای همیشگی قرار با آزرا می رود. آزرا بیدار شده و به خاله حسنیه صبحانه می دهد که جنک به او زنگ می زند. گوشی او در اتاق بالای سر جانسو است. جانسو در خواب و بیداری می خواهد گوشی را جواب دهد که گوشی زمین افتاده و او اسم را نمی‌بیند. آزرا می آید و  گوشی را برمی دارد و میبیند جنک برای او پیام فرستاده و می خواهد برای آخرین بار او را در جای همیشگی ببیند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *