خلاصه داستان سریال ستایش ۳ قسمت ۳۰ + زیرنویس و دوبله

فردوس برای خانم بزرگ توضیح می دهد که برای پیدا کردن هدیه ای که او نداشته باشد دو ساعت بازار را گشته است. خانم بزرگ با خوشرویی بابت ترشی انبه از او تشکر می کند و به اصرار فردوس یک قاشق از آن ترشی تند را می چشد.

محمد و فردوس برای شام به خانه ی خانم بزرگ دعوت اند. اما فلاحتی به آنها خبر می دهد که قرار شام کنسل شده است و با سماجت فردوس مجبور می شود بگوید که خانم بزرگ کهیر زده است زیرا به چیزهای تند حساسیت دارد. فردوس همان شب به خانه ی خانم بزرگ می رود و از او که صورتش را با روسری پوشانده است معذرت خواهی می کند. هرکدام از آنها خودش را بابت این اتفاق سرزنش می کند. فردوس از خانم بزرگ می خواهد روسری اش را کنار بزند. خانم بزرگ می گوید که صورتش خیلی وحشتناک است. او بعد از این که روسری را از صورتش کنار می کشد با ناراحتی ادامه می دهد: «صورتم مثل مس شده. » فردوس هم لبخندی می زند و می گوید: «این مسیه که از هر طلایی گرونتره، افتاد؟! »

فرمند به پری سیما خبر می دهد که وکلای فردوس به دادگاه درخواست داده اند تا وکالت نامه ای که او به صابر داده بود باطل شود. پری سیما نگران می شود و چون حدس می زند که وکلای فردوس مدرکی علیه او پیدا کرده اند تصمیم می گیرد زودتر همه چیز را بفروشد و فرار کند. پری سیما سراغ انیس می رود و از او می خواهد تا زمانی که فردوس مال و اموال را از چنگشان در نیاورده، دخترها را راضی کند که همه چیز را بفروشند. او مدام از فردوس بدگویی می کند و سعی دارد انیس را قانع کند. اما انیس سکوت می کند.

پری سیما با حمید هم صحبت می کند تا مطمئن شود که صدای ضبط شده ی برادر او در جای امنی قرار دارد و به دست فردوس نرسیده است. حمید به او اطمینان می دهد که جای آن گوشی امن است. حتی می گوید که علاقه اش به او فقط به عنوان رئیسش نیست و حاضر است جانش را هم بدهد تا آسیبی به پری سیما نرسد. پری سیما هم می گوید: «احساس من هم نسبت به شما در حد یه کارمند و راننده نیست ولی الان وقتش نیست. » حمید خوشحال می شود و برای راحتی خیال پری سیما همان شب گوشی را از بین می برد.

از طرفی مهدی به خاطر موفقیت های کاری اش هنوز خوشحال نیست و در حالی که به  فکر فرو رفته به سامان می گوید: «هرچی فکر می کنم می بینم نمی تونم ازش بگذرم. نمی خوام از دستش بدم. می خوام با اون سامون بگیرم. من با اون ازدواج می کنم. » سامان وقتی می فهمد که منظور او ستایش است می گوید: «حالا کی قراره تصمیم تورو به خانم والده منتقل کنه؟ »

حاج آقا بهبودی به خانه ی خانم مظفری می رود و بعد از توضیح دادن سوتفاهمی که درمورد ستایش شده بود، از او می خواهد در حق پسرش مادری کند و برای مهدی از ستایش خواستگاری کند. خانم مظفری با تعجب به حاج آقا خیره می شود.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *