خلاصه داستان سریال ستایش ۳ قسمت ۹ + زیرنویس و دوبله

ستایش به مسافر خانه می رود و از فردوس می خواهد که به خانه ی آنها بیاید و در آنجا زندگی کند. فردوس با دیدن ستایش عصبانی می شود و این خواسته ی او را مسخره می کند. وقتی حرف محمد و گذشته ها می شود، فردوس در حالی که محمد هم کنارش ایستاده می گوید :« من می خواستم اینو مثل پسر یه شاه بزرگ کنم ولی تو ندادیش به من. می خواستم عمرمو بریزم به پاش. به خیالت اگه باهام بود وضع من اینجوری می شد؟ اگه اختیار زندگیم دستش بود من ویلون وسیلون می شدم؟ اون وقت که باید می دادیش ندادی حالا من چی میتونم بهش بدم الا آوارگی و دربه دری. حالا دستشو بگیر و ببر.» سپس رو به محمد فریاد می زند:« برو با مادرت.» محمد هم که نمی خواهد جایی برود با فریاد می گوید:« نمی رم. من از شما نمی کنم.همین. افتاد؟» ستایش گریه اش می گیرد و به خانه برمی گردد اما با خیال راحت به نازگل می گوید:« محمد دیگه داره مرد میشه. نشونش هم اینه که هم می دونه چی می خواد و هم می تونه بگه که چی می خواد.» از طرفی فردوس که از ماندن محمد خوشحال شده، حرفهای جالبی در مورد حکمت خداوند به او می زند و با لبخند می گوید:« پسر، تو شمع تو تاریکی من هستی. افتاد؟»

خانم مظفری ستایش را به بهانه ای به خانه اش می کشاند تا او را به برادرش نشان دهد و در جمع حسابی از او تعریف می کند. ستایش معذب می شود و می خواهد آنجا را ترک کند. او موقع رفتن با مهدی روبه رو می شود و دوباره با دیدنش احساساتی می شود و با عجله به خانه اش برمی گردد، آبی به صورتش می زند و با خود می گوید:« چت شده؟ خجالت نمی کشی؟ دیوونه شدی؟» سپس با ناراحتی جلوی عکس طاهر می نشیند و می گوید:« نگی زنا کم طاقتن. فقط طاقت تنهایی ندارن. می زنه به سرشون. مثل من.»

سرگرد که در رابطه با مرگ صابر به پری سیما شک دارد سراغ او می رود ودر مورد ارث ومیراث صابر سوالهایی می پرسد. پری سیما در حالی که گه گاهی وسط صحبتهایش اشک می ریزد توضیح می دهد:« صابر چیزی نداشت. برای ازدواج فقط ازش یه شاخه گل و وکالت طلاق خواستم اما روزی که قرار شد عقد کنیم همه ی داروندارش رو زد به نام من. انقدر اصرار کرد که منم قبول کردم. من دنبال این چیزا نبودم خود صابر رو می خواستم.» سر گرد سعی می کند با انیس هم صحبت کند اما او فقط با نفرت به پری سیما نگاه می کند و این گونه جواب می دهد.

سرگرد که شکش به پری سیما بیشتر شده، بار دیگر با او تماس می گیرد ومی خواهد این بار در آگاهی یکدیگر را ملا قات کنند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *