خلاصه داستان سریال عطرعشق قسمت ۲۰ + زیرنویس و دوبله

آیهان دنبال جی جی به شرکت می رود تا جی جی را ببیند. آنها از همان نگاه اول از هم خوششان می آید. طبق سفارش صنم باهم می روند تا هکر مورد نظر آیهان، کارا شاهین را ملاقات کنند.

عثمان به دعوت محبوبه و نهاد به خانه آنها می رود تا با خانواده ی آنها شام بخورد ولی صنم هنوز به خانه نیامده.

صنم به دنبال آقای جان به پارک جنگلی رفته و در تاریکی شب و جنگل ترسناک به دنبال او می گردد و  او را صدا می کند. بعد از چند ساعت پیاده روی در جنگل خسته می شود و گریه اش می گیرد. و ترس از حمله حیوانات وحشی او را وحشت زده می کند. جان صدای او را می شنود و به طرف او می رود و بالاخره همدیگر را پیدا می کنند. صنم می گوید علت آمدنش این است که از موسسه بین المللی عکاسان می خواهند از آقای جان بازجویی کنند و آقای جان هم باید برای فردا آماده باشد. جان به فکر فرو می رود و صنم به او می گوید: «آقای جان اگر قصد ترک شرکت را دارید و می خواهید از اینجا بروید لطفا نروید. » و به چشم های جان خیره می شود. ولی جان می گوید: «دلیل برای ماندن ندارم. » بعد کنار آتش می نشینند و جان از سنگ ماه که همیشه همراه خودش دارد و اعتقاد دارد که از او مراقبت می کند حرف می زند. و وقتی صنم می گوید که شما می خواستید تنها باشید ولی من مزاحم شدم به آرامی می گوید: «من از کنار تو بودن احساس آرامش می کنم. » و صنم از اینکه شب را کنار آقای جان سپری می کند خوشحال است و باورش نمی شود.

آیهان و جی جی بالاخره کاراشاهین را که پسربچه ی شانزده ساله ایست ملاقات می کنند. بعد از اینکه دستمزد او را می دهند کاراشاهین مشغول هک کردن سایت آیلین می شود.

عثمان سر میزشام به سوالات بی پایان محبوبه و نهاد جواب می دهد. ولی چیزی از نامزدی خودش و صنم که نهاد و محبوبه منتظر شنیدن آن هستند نمی گوید تا اینکه خبری از تلوزیون آنها را شوکه می کند! خبر مربوط به جان دویت است. مظفر بیلبوردهای جان را که عکس صنم رویش است پاره کرده و به عثمان به خاطر نامردی اش با صنم هشدار می دهد و او را تهدید می کند. عثمان و خانواده ی صنم همگی به محل فیلم برداری می روند و مظفر را می بینند که بالای بیلبورد نشسته و قصد خودکشی دارد. بالاخره مظفر را پایین میاورند و محبوبه هم بعد ازکلی دعوا با آی سون می فهمد که هیچ نامزدی ای در کار نیست و از رفتارش با آی سون پشیمان می شود. لیلا که می داند صنم شب برنمی گردد به پدر و مادرش می گوید: «توی شرکت کاری پیش آمده و علاوه بر صنم من را هم برای کمک خواسته اند. من هم باید به شرکت بروم. » و بعد به عثمان ماجرای غیبت صنم را تعریف می کند و به خانه عثمان و آیهان می رود تا شب را در آنجا سپری کند. و عثمان شب از عشقش به دختری می گوید که نمی تواند به او ابراز عشق کند. این در حالی است که لیلا از عشق عثمان به خودش خبر ندارد.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *