خلاصه داستان سریال هرجایی قسمت ۲۷ + زیرنویس و دوبله

سلام همراهان عزیز استارا خبر.

در این بخش خلاصه داستان سریال هرجایی (قسمت) 27 را آماده کردیم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال هرحایی (تردید)

سریال هرجایی قسمت 27

میران که مطمئن است ریان بالای بلندی منتظر اوست به آنجا می رسد.

اما ریانی در کار نیست.

ولی چشمش به پارچه ای می افتد که ریان موهایش را با آن بسته بود.

امید تازه ای پیدا می کند و می گوید: «پیدایت میکنم. » و با عجله به دنبال ریاان می رود.

در عمارت شاداغلو هاندان بالاخره یارن را آزاد می کند.

فیرات با یارن تماس می گیرد و جای آزاد را از او می پرسد.

یارن می گوید خبر ندارد ولی به محض این که بفهمد به او خواهد گفت.

در این بین هاندان با شهریار که به عنوان خبرچین به خانه ی اصلان بی فرستاده تماس می گیرد و او می گوید: «آنها دختری به نام الیف دارند که او را به عنوان دختر اسما جا زده اند. »

هاندان از او می خواهد که اتاق عزیزه را بگردد و چیز ارزشمندی برایش پیدا کند.

ریان و آزاد به خانه می رسند.

ریان از برگشتن به خانه نگران است.

آزاد می گوید که نگران هیچ چیز نباش.

تو تحت حمایت من به خانه می روی.

آزاد با صدای بلند همه را در حیاط جمع می کند و می گوید: «از این به بعد خانه ی ریان اینجاست. هرکسی قصد جان او را بکند با من طرف است. او زن من خواهد شد. »

نصوخ فریاد می کشد: «دختری را که دامنش لکه دار شده زن خودت میکنی؟ »

آزاد می گوید: «من تصمیمم را گرفتم. ریان تقصیری ندارد. او قربانی شد. از نظر من او پاک و تمیز است. »

میران با شنیدن حرف های آزاد تحملش تمام می شود و سعی می کند داخل عمارت شود.

ولی فیرات به موقع مانع او می شود و می گوید: «با این کارت ریان را به خطر می اندازی. »

میران مثل دیوانه ها می گوید: «آن آزاد عوضی دستش را گرفت. »

فیرات او را آرام می کند و به او قول می دهد راهی برای بیرون آوردن ریان پیدا می کند و بالاخره میران را با خود میبرد.

میران می گوید: «مجبورش کرده اند وگرنه این کار را با من نمی کند. »

نصوخ اسلحه را به طرف ریان می گیرد و می گوید: «من راضی به این ازدواج نیستم. »

هازار جلوی او می ایستد و می گوید: «من هم راضی نیستم. خانواده ام را برمی دارم و می روم. »

زهرا کنار شوهرش می ایستد.

گل خانم به پدربزرگ می گوید: «اگر خواهرم را اذیت کنی دیگر پدربزرگ من نیستی. »

نصوخ تسلیم می شود.

در عمارت اصلان بی، عزیزه به دیدن گونول که هنوز زخمش خوب نشده می رود.

گونول گله می کند و عزیزه می گوید: «می دانستم چیز مهمی نیست. چون چاقو را خودت زدی! اگر میران این موضوع را بفهمد من هم نمی توانم کاری برایت بکنم! » و می رود.

سلطان که باورش نمی شود گونول خودش این کار را کرده است، با تردید به دخترش نگاه می کند.

گونول سعی می کند مادرش را قانع کند ولی چشم هایش دروغ می گویند.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان این قسمت سریال ترکی تردید (هرجایی) لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال هرجایی (تردید) قسمت 28 مراجعه فرمایید .

 

برای حمایت از آستارا خبر لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

 

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *